یه آدم خوب که بتونه کمکم کنه استرسهام را کنترل کنم و از این ناراحتی معده و ترش کردن و سوزش معده و درد معده و یبوست و تنبلی روده و اشکها و عصبانیتها و خشمم رها بشم، پیدا کنم
+ یک هفته است پیجهای مختلف مجازی از ولنتاین میگن
و من تو ذهنم چهارده فوریه بود بس که نفهمیدم پس چرا هنوزم میگن هنوزم میگن فکر کردم که نکنه من چهاردهم را با چهاردهم اردیبهشت قاطی گرفته بودم
++ برادرم دقیقا تو لحظه ای که به فکرش افتادم که جاش خالیه، کنار سفره ی خونه ی این یکی داداشم (که خوب با هم قهرند و دعواهای آنچنانی و...) اون با موتور تصادف کرده و خوب خدا را هزار مرتبه شکر که حالش خوبه گرچه زانوش شکسته و نیاز به جراحی داره
التماس دعا دارم از همه ی دوستان
ترش کردم و مزه ی ترشی را ته گلوم به آرومی حس می کنم
دختر مذهبی بخشمون استاتوس واتساپ گذاشته بود Rose
موندم که تو هم داری ولنتاین تبریک میگی؟ دیدم رجب و میلاد امام باقر را تبریک میگه
راستش دلم سوخت
نه ولنتاینی ام نه رجبی
نه هیچی!
+++ داداش بزرگم میگه تو یه ایده ی خام برای زندگیت داری که نمیذاره خودکشی کنی
گفت کتاب انسان و معنا را خوندی؟ (اسم کتاب را دارم اشتباه میگم) گفتم آره
فکش افتاد : خوندی؟! گفتم آره ویکتور فرانکل
گفتم اونو خوندم و بازم گیج شدم و نفهمیدم معنای زندگیم چیه
از دیروز دارم فکر می کنم
که من به نظر خودم چون از مرگ و جهنم می ترسم خودم را نمی کشم اما داداشم میگه داری به خودت دروغ میگی و این نیست
پس چیه؟
و نمیدونم
اون چیه که در من ارزش هست یا ایده و انگیزه هست؟
نمیدونم
هی خدا
شکرت
ما که نفهمیدیم
هیچی نفهمیدیم