این روزا باید ثبت بشن

گرچه همینا رو هم یادم میره بیام بخونم

ولی خب بهتره بنویسم

بنویسم که سه روز زنگ نزد و وقتی امشب اومد خونه وسط هال خواب بود

ووقتی میوه شستم برای خودم و اومدم بشینم بخورم دیدم بیدار شد و همونجوردراز کشیده در حالیکه با دست رو صورتشو نیمه پوشونده بود چاییشو خورد 

و بعد خوابید

آره اون دو دقیقه سرشو پایین گرفته بود و نگاه نکرده بود به من

آره من همونم که اونجور فحش ها را بهم داد و لابد حالا میخواد شاخمو بشکنه