جوابونه بردن 

سینی من از طرف من رفت

آخه داماد گفت من نرم

داماد پسری که هشت سال بعد من دنیا اومده 

شاخ خونه 

بت مادر 

 

پاس گرفتم 

کار خداست دامن کوتاه را به جای دامن بلند اشتباهی بردارم که مجبور شم برم خونه و دراز کشیدم و شام خوردم و یهو زنگ زدن گفتن اگه خسته ای نیا

و بعد فهمیدم نمیخواد باشم

 

خدا را شکر می کنم با شوهر قهرم و اونو نگفتم

گرچه یحتل ازتماس های ظهر و لباسبرداشتن های ظهر من فهمید