باید بپرسم خدایا چرا؟

آره خدایا چرا همش برای من درگیری فکری های بی سرانجام اعصاب خرد کن تحلیل برنده ی فرسایشی _ و نه رشددهنده _ درست می کنی؟

 

بیست و سه روز تو خونه بودم

بیست و سه روز بشین که یه چیزی تو وجودت میخواد جوونه بزنه 

حالا از سه شنبه متوجه شدم که جوونه نمیزنه و مرده 

باز برو دنبال جوشونده های تلخ و بپر بپر 

تا صبح پنجشنبه جوشونده خوردم و دیدم آب ازآب تکون نمی خوره 

باز رفتم ماما سنتی اونم گفت نمدونم والا 

باز تاامروز هیچ کوفتی نخوردم 

و الان پس از فکرهای فراوان به این نتیجه رسیدم که همون ماماسنتی هم سن اون جنین را با آخرین سونوی من یکی گفت که از سن بارداریم کمتره 

دوباره جوشونده را دوبار غلیظتر درست کردم و یه ماده دیگه هم زدم دکترم گفت اگه تا یک هفته _میشه دوشنبه _ نیفتاد برو اورژانس مامایی

می ترسم کلافه م عصبانیم همزمان خوشحالم که بچه ای در کار نیست و از شر مادری و بچه داری و تمام چیزهاییکه در زندگیم در جایگاه بچه تجربه کردم و حالا قرار بود جایگاهم عوض بشه در امانم

فقط یه بغض دارم که خدایا چرا و خدایا که چی؟

اگه برم و به کورتاژ برسه چی؟

راستی همه ی دنیا خبر دارن حتی خواجه حافظ شیرازی 

crying