من باعث جواب رد دادن پدردختری شدم که داداشم عاشقش شده بود
اون هیچ وقت منو نمی بخشه
خدا هم نمی بخشه
من باعث جواب رد دادن پدردختری شدم که داداشم عاشقش شده بود
اون هیچ وقت منو نمی بخشه
خدا هم نمی بخشه
صبح باز با روشن شدن هوا چشم ها را باز کردم _پنج ونیم_
خنک بود
خنک هاااا
یهو یه قطره افتاد رو صورتم
و بعد خیلی آروم و نم نم، قطره ها چک و چک می فتادن
وای خدا
اینقدر برام باور نکردنی بود که نمی تونستم ابر بالای سرم رو ببینم
بلند شدم و بوی خاک نم خورده روهم چند لحظه شنیدم
از رو پشت بوم به پیشنهاد شوهرم برای ترس از خیسی _ دقیقه ای سرعت کمی بیشتر شد_ اومدیم پایین
اما من آدم ها را برای هزارمین بار تو خیابون دیدم و
برای اولین بار لباس پوشیدم و رفتم پایین
باغ _ بوستان _ پایین خیابون سر ساعت شش
جای همتون خالی
سلام از دختری که در یه پیامک به دختر خواهرشوهر پل های پشت سرش رو بی خود و بی جهت از بین برد و الان که خواهر شوهری دیگر از شهری دور اومده روش نمیشه بره ببیندش چون خونهی مادر همون دختر اول متن اسکان داره
واقعا چرا من اینقدر احمقم؟