با تصویر بارگاه پیامبر 

بعد کپشنو پاک کردم و عوضش لوکیشن مدینه منوره را زدم 

فکر نمی کنم هرگز پام به اون سرزمین پاک برسه که پیامبر در اون خوابیده

می دونی چرا دوست دارم برم اونجا 

چون اون یه آدم پاک بوده که پاکی مشخصه اصلیش بوده 

پاکی و مهربانی 

و بزرگی 

بزرگتری 

در برابرش علی علیه السّلام هم در سال‌های پایانی زندگیش همونجوریه

مهربان و پاک و بزرگتر 

وگرنه در برابر خود پیامبر، نه 

 

 

 

پیامبر 

من همیشه عاشق مردهای متأهل یا سن بالا میشم 

میگن یه تله ی طرحواره ای هست 

من اما میگم چون دلم یه بزرگتر میخواد 

یکی با شونه های پهن، محکم، مطمئن، مهربان، خصوصی 

پیامبر 

حسرت اینه که شما هم مُردی 

و من به یک واقعیت عینی نیاز دارم

نه یک مفهوم انتزاعی

 

 

به وقت اشکهای پریود این بارم که از چهارشنبه شب آغاز شده بود و از دیروز صبح یا پریشب به طور دردناک راه افتاده بود و حالا امشب اشکهامو رواوه کرد!

به هنگام همه ی روزهایی که سقف آرزوهام سرطان نگرفتن شده!

به هنگام همه ی تنهایی هام 

به هنگام زادروزت که تو خونه ی ما دعوا بود و خواهرم تو اتاق اشک می ریخت 

و من مثل اینک که آهنگ پخش می کنم، آهنگ گذاشته بودم و با دو خواهرزاده بازی می کردم تا نشنوم 

فقط نشنوم 

به هنگام روزی که می خواستم برم ییلاق زیبای شهرمون نخست با گروه، گروه را کنسل کردم به خاطر بیرون رفتن خانوادگی که اونم کنسل شد...