اگه یه چیزیو پذیرفتی، دیگه فراموش نکن
وقتی یه آرزو میاد تو ذهنت بکوب تو دهن خودت و آرزوت

 

 

 

آخه توی احمق بی همه چیزو چی به مسافرت که بعدش خودتو به اونا بچسبونی و شیفتاتو آف کنی و حالا همه ی سفر بت شوهر خواهره بحث و غرغر کنی

خواهرمم از دستم حالش به هم میخوره 

حتما 

هم خودش هم شوهرش

 

 

دختره ی اضافی شغال

می مردی شیفتاتو می رفتی؟

نمی فهمی خانوادت هم از خداشونه تو نباشی بینشون؟

خو شیفت عصر که خوب بود دیگه 

صبح میخوابیدی عصرم می رفتی سرکار

چرا خودتو با دیگران مقایسه می کنی؟

چرا خود فلجتو با آدمای سالم مقایسه می کنی؟ چرا آرزو می کنی نفر اول مسابقات دو بشی؟ فلجی خره، فلج

نمتونی بدوی 

با پای دیگران بخوای بدوی معلومه همین میشه