ولی چون خاله اولیش مریض شده و هپچو می کنه و اُح و اُح سزفه می کنه و نمتونه نزدیکش بره، فلنگو بست و با مامان زاووش رفتن خونه شون!!
دختر کوچولوم خاله اش دماغش آویزونه
فکر کن خواهر دیگرم از راه دور اومده برای اون و اینجا جمع شدن بعد من یهو سرماخورده شدم و کاسه کوزه ها ریخت به هم
عزیزم، قدمش مبارکه^_^