جواب پاتولوژیمم خوب دراومد :)
تازه بیست و یکی!
فقط من یه مشکل شدید دارم
الان بهش میگم بیا بریم زیست خاور میگه وااااای نههه اونجا گرونه
بعد من با خودم میگم خوب الان می پیچیم بریم سمت شهرمون می تونیم بریم هفده شهریور، ولی ایشون دور میزنه و با گفتنقوچان قوچان میره اون سمت شهر، و من فکر می کنم که میخواد از خروجی اونور شهر بره شهرمون
منم میگم بریم پروما
که دوباره فغان و ناخن بر صورت کشیدن که اینجا بالاشهرشونه، گروووونه
منم گفتم بیا بریم برای چی از اینور اومدی خوب، می رفتیم سمت هفده شهریور
مجبورش می کنم میرسیم پروما
میگه خودت برو
من 😑😑😑😑😑😑😑😑😑
خلاصه که میاد
و میریم اونجا و من که دیروز رفتم شهرمون چهار تا مغازه دیدم می بینم اجناس پروما و شهرمون یکیه
حتی قیمت یه تِلِقّی پایینتره
ولی فقط یه مدل تن میزنم
و شوهرم گفت اگه دوست داری بردار، برنمی دارن به این بهانه که هنوز حالم کامل خوب نشده و اینجا لباس زنونه هاش تعدادی که باز بود کم بود، حالا باشه
اما نمی دونم
یه چیزی، یا یه چیزهایی درونم مانعند
پول گرفتن از همسر
خرج کردن برا خودم
اینکه نمی دونم چی مده و قشنگه
نمی دونم :|
خلاصه از مشهد زدیم بیرون و به طرز عجیبی الان از قوچان دارم پست میذارم
به خدا!
نمازمم خوندم 😁
ای والله :))