اعصابم به هم ریخته
از اینکه حرفمو نمی فهمه
از اینکه مدام از دستش دارم می جوشم
فکرشو بکن ادا درمیاره که من مایل نیستم به شب چلگی _عین خواهرش_
اگه تو دوست داری می گیریم
خوب کثااااافت پس چرا نمیای خرید بکنم؟ چرا نمیای سه تیکه برات بردارم خیالم راحت بشه؟
ای ریدم تو شب چلگی ای که عن شده برام
ریدم توش که تو میای دم در خونه مون، داخل نمیای! من توقع کنم شب چله بیای؟
ریدم که از خونه مون بدم میاد شب چلگی بگیرم؟
ریدم که هربار باهت میخوام گلوی کنم یا دعوا میشه یا گریه ام می گیره و تو یا میگی جرو بحث نکن یا میگی دعوا نکن
ریدم تو این زندگی که خواهرم طبقه بالاش داره آماده میشه و من خر باید برم تو ساختمونی که یه خواهرشوهر فضول طبقه بالاشه که صبح و عصر میاد پایین تا تو رو هم عادت بده
تصمیمم اینه نیم ساعت به شروع مشاوره بهش زنگ میزنم میگم اونجام و اونم نیم ساعت فرصت داره بیاد
ای جان. ان شاءالله که از پس همه این داستانها به خوبی بر میای.
شرایطت و میزان سختیش و فقط خودت درک میکنی، اما اول کار همسرت و زور نکن بیان مشاوره. تازه ممکنه خود این ماجرا باعث مشاجرات جدی بشه. خودت برو یه مدت. بعد کم کم.
یه وقتای همین تهدیدایی که توی زندگی هستند میشن فرصت. حق داری استرس و دلواپسی داشته باشه. ولی ببین واقعا اینا افکار شما هستند. ممکنه در واقعیت اوضاع اون جوری نباشه و نشه که شما از الان کام خودت و همسرت و بابتش تلخ میکنی.
و من از خدا میخوام که برات آراااااامش و سکینه رقم بزنه در کنار همسرت.
یه توسل بکن به حضرت مادر سلام الله علیها. حدیث کساء یا دعای توسل. ان شاءالله که گشایشی که خیرت درش هست حاصل میشه.
یه چله زیارت عاشورا هم هست. این چهل زیارت عاشورا رو به شهید نوید صفر ی هدیه میکنند. ایشون ضمانت کردند تا جای ممکن تلاش میکنند حاجت برآورده بشه. اگرم نشد اون دنیا جبران میکنند.