خیلی وقته نهار درست نکردم

خیلی وقته شام هم درست نکردم

خیلی وقته حالم خوب نیست

اسم مشهد که اومد کورسوی امیدی دَرِم شکل گرفت که شاید حالم بهتر بشه

آخه خیلی وقته هوایی حرم هم نمیشم

کلا سرد و بی روح شدم 

 

دیروز به دوستم می گفتم در همه ی این یک سال حتی یه بار گردگیری نکردم 

حتی یه بار 

 

تنها ماری که می کنم شستنه

شستن طرفها

شستن لباسها

شستن توالت

شستن توالت شستن توالت بازم شستن توالت

و شستن حمام

هرچی می خریم خراب میشه

انگور

خیار

بادمجون 

کدو 

باز بادمجون 

بااااز خیار 

شربت آلبالو 

سبزی 

سیب زمینی 

حتی نون :/

 

 

خدایی چقدر چیز کپک زده و اب قهوه ای پس داده از تو یخچال جمع کردم

 

 

ای بابا

 

خونمون خونه ارواحه

دیگه از صدای تلویزیون هم بدم میاد

خونه باید رفت و آمد داشته باشه

وگرنه که چی

یه جایی برای س ک س

وای که از اونم بدم میاد 

همش نجسی تو ذهنم میاد و حموم بعدش و فشار اب ضعیف و عرق و ملافه ی نجس و کولری که تو هاله و تو اتاق نیست و همین مزخرفات

و دیگه چیزی نمی فهمم

همش همیناست 

همین چرت و پرتا 😔

شاید نباید اینا رو بنویسم 

ولی اگه اینجا هم ننویسم کجا بنویسم

 

فرش هال خونی شده

یه گوشه از مغزم درگیر این قصه است

ملافه ها را دوباره باید بندازم لباسشویی

یه تیکه از مغزم درگیر اون هست 

ساعت پرمصرف نباشه

بعد دیگه هییییییییچ ذوق _ ذوق که هیچ_ انرژی ای نمی مونه هیچ انرژی ای نمی مونه که بخوام مثل یه خانم معمولی کارامو بکنم

نهاری شامی حتی صبحونه 

باور نمی کنید نه؟

از سرکار نهار دنبال می گردم بخرم

نشد میرم املت یا سیب زمینی درست می کنم یا آبدوغ خیار 

شام همسر میگه چیزی نمیخواد و شیر می خوره پس دردسرش کمتره 

صبونه میام از سرکار برمیدارم 

 

 

و و و