دیشب عصبی شدم از مامان
از اینکه باهام حرف زد البته
از اینکه سیم را از برق کشید خصوصا
وگرنه حرفش ناحق نبود
خوابم میومد
ده بود
اما تا یک بیدار بودم ریده کاری هم کردم
صبح هفت بیدار شدم یک ساعت درباره خیانت لایوسیوشده گوش دادم حدود نه دوباره خوابیدم تا دوازده
دوازده و نیم یا یک بود که تخم مرغ خوردم
نه پلانک نه پیاده روی نه پماد نه کتاب
نه آب کرفس
چهارونیم اسم آب کرفس که اومد لربده کشی کردم
خنده داره همین دیروز به خواهرم گفتم بهترین پریودمه
نیم ساعت به اذان نون پنیز خوردم
تمام روز هم گوشم باد گرفته بود
الانم افتادم تو رختخواب
حالم خوب نیست
پاهام داغن
تمام روز تو اینستا بودم
گیجم
ده تا بادوم شکستم شاید مثبت ترین کار امروزم
و البته تمام مدت شستم را سعی کردم بازی بدم تا خون رسانی به استخونم بهتر بشه
#بی اعصاب
#چی فایده داره؟
سرتیتر امشب بهار هست
بوی درخت اقاقیا و شاخه های سرفراز چنار کنار دستش که من زیرشون ایستاده بودم سر به آسمون نگاهشون می کردم
تا اینکه حس کردم پیرمرد میانسال داره نگاهم می کنه
لبخند رضایت و قدردانی خواهر کوچیکه چند دقیقه پیش بابت پاک کنی که براش خریدم
هلال ماه که باعث شد پیاده روی فوق العاده آرامش بخشی تو محدوده خیابون خودمون داشته باشم
فواره های کوچولوی باغ ملی و اون آب نمایی که صدای زیبای جریان آب را ایجاد کرد
لباس فاطگه سادات که با سلیقه مامان علی بود
خانم اندیشمند
یادم از بهناز اومد
و اینکه خیلی هم بد نشد دستم شکست شاید واقعا به سرکار نرفتن احتیاج داشتم
به اینکه از لباسهام نترسم
به اینکه پارک برم و پیاده روی
به اینکه دکتر سنتی ام را برم و آب کرفس بگیرم
و آب کرفس بدمزه نبود
آه راستی مهمترین خبر امروز که خیالمو راحت کرد شروع رسمی ماهیانه م بود چون عمدی خوردن روزه قضیه این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست_ یه.
دلم درد میکنه یعنی میشه مطمئن فردا پریود شم؟
1. سر شب با خواهرزاده ام ورزش همراه تلویزیون در حد دو دقیقه
دیدن تکرار حرکات توسط اون خیلی دلنشین بود
2. سرسره بازی (بله من نیمه 36 سالگی هستم و سرسره بازی را دوست دارم، تازه فهمیدم چرا سرسره تونلی بچه ام نمیره، من خودم ترسیدم)
3. پامچالهای تشنه ام چند ساعت بعد آبیاری حالشون بهتر بود
4. خوانش کتاب سیر عشق آلن دوباتن
5. هوا اونقدر خوب شده که پنجره را باز میذارم
6. بازم گلدون کوچولوم
7. با دامن زیر پتو خیلی می چسبه
سونوگرافی امروز وفیبرومهایی که روان منو به هم میریزن باعث شد از مطب تا توی تاکسی که یک خانم کنجکاو نشسته بود گریه کنم و دستمو مشت کرده فشار بدم
این اولین باری بود که خشمم تبدیل به مشت گره کرده میشد
با مود پایینم اونقدر گریه کردم تا سردرد شدم
و استامینوفن خواه
حالا اما خیابون بودم
یه مرد آداب دان تو سبزی میوه فروشی به تورم خورد که خیلی بیشتر از تصورم بهم لطف کرد
ظهر با خودم می گفتم هیچی برای نوشتن تو لیست شبم ندارم سراسر حس منفی بودم
اما الان دارم
پنج چیزی که خوب بود
چون علی رغم توصیه دکترم برای نخوردن ترشی و سردی من یک عدد عشق هم خریدم: ریواسِ جان
و البته اگه مثل سالهای قبل باشه و به علت سفید و پرآبیش نباید زیاد ترش باشه
به خودم قول دادم که همین یک دونه و یک بار باشه
ریواس عشقه
خودش نه شربت و خوشاب و خورش که اونام خوشمزه ان
اما خودش خود لامصبش عشقه :)
قبولی نسرین هم هست
دکتر هم هست
آره لیستم داره بسته میشه
خدایا شکرت