محرم بودن، محرم شدن به خوندن خطبه نیست
من و شوهرم هنوز محرم هم نیستیم
نه من دلواپسی دلم رو می تونم پیش اون بگم، نه اون پیش من میگه
و پنج ماه از زندگیمون گذشته
نمی دونم طبیعیه یا نه ولی
حالت خوبی نیست
یعنی
اصلا حالت خوبی نیست
محرم بودن، محرم شدن به خوندن خطبه نیست
من و شوهرم هنوز محرم هم نیستیم
نه من دلواپسی دلم رو می تونم پیش اون بگم، نه اون پیش من میگه
و پنج ماه از زندگیمون گذشته
نمی دونم طبیعیه یا نه ولی
حالت خوبی نیست
یعنی
اصلا حالت خوبی نیست
ظهر ساعت یک، یک دونه خوردم و راستش حالم اصلا به جا نیست
اول گیج شدم
حالا هم که یه ظرف نه خیلی بزرگ آب آبگوشت خوردم تهوع گرفتم
ساعت شش هم نوبت مشاوره دارم
اعصابم به هم ریخته
از اینکه حرفمو نمی فهمه
از اینکه مدام از دستش دارم می جوشم
فکرشو بکن ادا درمیاره که من مایل نیستم به شب چلگی _عین خواهرش_
اگه تو دوست داری می گیریم
خوب کثااااافت پس چرا نمیای خرید بکنم؟ چرا نمیای سه تیکه برات بردارم خیالم راحت بشه؟
ای ریدم تو شب چلگی ای که عن شده برام
ریدم توش که تو میای دم در خونه مون، داخل نمیای! من توقع کنم شب چله بیای؟
ریدم که از خونه مون بدم میاد شب چلگی بگیرم؟
ریدم که هربار باهت میخوام گلوی کنم یا دعوا میشه یا گریه ام می گیره و تو یا میگی جرو بحث نکن یا میگی دعوا نکن
ریدم تو این زندگی که خواهرم طبقه بالاش داره آماده میشه و من خر باید برم تو ساختمونی که یه خواهرشوهر فضول طبقه بالاشه که صبح و عصر میاد پایین تا تو رو هم عادت بده
تصمیمم اینه نیم ساعت به شروع مشاوره بهش زنگ میزنم میگم اونجام و اونم نیم ساعت فرصت داره بیاد
امروز روز شونزدهم سیکلمه
و من هنوز درگیرشم
دکتر عمومی باتجربه گفت که عمل کردن اونا را برداشتن اما علت سرجاشه
دو روز پیش هم اونی که تو عنوان هست را گفته بود
آره خوب راست میگن
استرس من مگه کم شده؟
جوش زدنام و حرص خوردنها و عصبی شدنهام چی؟
هعی...
رسما میگم ازدواج برای کسی که دنبال رهایی بود یه اشتباه بود
تنها چیزی که میخوام اینه که برم خونه ی خواهرم زندگی کنم
بدون هیچ موجود اضافی
چی گیرم اومده؟
هارت و پورت و دعوا و سروصدای شوهرم + حضور همیشگی مامانم+ دوری از هرچی که اسمشو دلخوش کنک آینده می ذاری
لعنت
و معلوم نیست به خونه ی شوهر برسم یا نه
خدایا هرچی که شد، منو به عزای اون زن بنشون
آمین
همه ی فک و فامیلشون مطلعن که من جراحی داشتم
آخه چرا؟
لعنت
پی نوشت: ناراحتم
خیلی از این قضیه ناراحتم
اینکه چیزی که ازشون خواسته بودم را زیرپا گذاشتن، اونم این بود که نمیخواستم کسی خبردار بشه
در تختخواب
یبار رفتم توالت
یبارم ساعت دوازده رفتن دو تا تخم مرغ خوردم برگشتم :|
در تختخواب نتیجه اش گندیه