وقتی به ته دیگ می خورم

واقعا شوهر بنده جیب بنده را به این شدت خالی کرد؟!

 

اول ماه چهار میلیون برای وامی که من گرفتم اون قسط بده ولی وقتی گرفتم گفت فعلا تو بده تا این یکی وامم تموم بشه 

روز بعد هفت تومن قسط داشت که پنج تومن باز از من کم شد 

بعد رفتم یه نیم سکه خریدم 

بعد رفتم مشاوره 

بعد رفتم یوگا نامنویسی کردم پونصد تومن شد هرکار کردم از بام واریز نشد 

خلاصه نوبت گرفتم برای پوست از درمانگاه 

بعد قسط بیست و پنج میلیونی رسید و ما پول نداشتیم 

هفت تومن برام مونده بود و هیجده تومن از بابا قرض گرفتم 

 

قبل این داستانها هم که شش کیلو _تقریبا _ گوشت گوساله فاسد شد که گوشت گوسفندی هم یک و نیم کیلو بینشون بود 🤦

 

صبح راه افتادم رفتم بانک برای وام 

بعد رفتم درمانگاه پوست و ناگهان می بینم پونزده تومن ندارم تو کارتم که ویزیت بکشم 

اونوقت برداشتم فردا میخواستم برم مطب پوست!!!!

هیچی دیگه اون کارت دیگرم که دست شوهرم بوده هم شصت تومن داشت :/ از بام اون برداشتم ریختم تو این یکی که تونستم ویزیت رو بدم

بعد اومدم داروخونه داروهام شده سیصد تومن 

زنگ زدم شوهرم برام ازکارت خودش کارت به کارت کرده

مابین مامان هم زنگ زده که کمرش تا شونه اش داره تیر می کشه 

هیچی در حالیکه باید می رفتم خونه ملافه و لباس برای کلاس یوگا برمیداشتم چون پول هم نداشتم و به شوهرم نگفتم پول یوگا میخوام _حالا امشب میگم_

و استرس مامانه رو هم گرفتم اومدم مطبی که مامانم اومده بود 

از اونجا اومدین بیرون یه خانم دستفروش لباس می فروخت و من در فصل پاییز ازاون شلدارهای تابستونی سفیدرنگ خریدم دویست تومن

و دوباره شدم بی پول

 

آها راستی ماما هم رفتم گفت قارچ و بعد گفت چون کوآموکسی کلاو استفاده کردم قارچ گرفتی :/

سر و صورتم هم دارو ضد قارچ داده :|

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

خاله و آمدنش

یک خاله ای میخواد بیاد

و من بی عزت نفس خونه کثیف دقیقا یک روز کامل وقت گذاشتم تا خونه را مثل خونه ی آدمیزاد کنم درحد خونه ی پدری! نه تر حد خونه عروس داناد نو که فقط خودشون دو نفرند

و چون واقعا به اینقدر زمان نیاز داشتم نمتونستم یه عصرذبگم بیاید خونمون 

و بنابراین مجبور شدم زمان بخرم تا یک روز بیکاریم باشه و خونه را مرتب کنم و خوب نهایتا دعوت کنم نهار یا شام بیان

 

میبینی؟ زندگی برای دیگران

تمیزی برای دیگران 

تمیزی و مرتب بودن 

و وقتی اینجور رس خودتو بکشی معلومه که از تمیزکاری بدت بیاد

 

و وقتی کسی خونه ات نمیاد با خودت میگی برای چی بشورم و بسابم پس؟

و تو کثیفی زندگی می کنی 

و فقط  سینک ظرفشویی را خالی می کنی و توالت را میشوری به خاطر وسواسیت

و خونه کثیف و همه جا زیر گرد و خاک و همه چی ریخت و پاش 

و امشب میبینم شوهرخان پیرهنی را که مخصوص عروسی خریده بود تو اتاق ولانداخته 

از کی؟ از ٢٩ شهریور!!!! و من امشب دیدم

یعنی اون از من گندتر 

من از اون افتضاح تر 

بعد فکر کن شب عروسی داده بود خشکشویی اتو کنه

اون وقت لای شلوار و مانتوی من چروک شده بود

 

میخواستم امروز یعنی امشب خاله را بگم بیاد

اما شوهرخان رفت سرویس

و افااد برای فردا شب

و من، تنها، همه جا را تمیز کردم

شنهر اومد 

رفت حمام 

من دیگه دراز کشیده بودم به گوشی و استراحت 

برگشت و دارز کشید جلوی تلویزیون

بلند شدم گفتم صدای تلدیزیونو کم کن 

گفت گوش پاک کن را بیار

گفتم بگو لطفا

بگو لطفا 

قیافه‌شو تو هم مرد و گفت نمیخواد ولش کن 

منم ناراحت شدم

چون واقعا مگه نوکرشم؟ یا واقعا حرف زشتیه ازش بخوام بگه لطفا

تازه جمله ی دوم را لطیف بیان کردم که حس صوخی هم توش باشه

برا همین بهش ندادم و رفتم تو اتاق

دیدم چشمام میسوزه 

یه روغن زده بودم به صورتم احتمالا از اون بود

بلند شدم رفتم توهال سر کمد و پنبه برای خودم و گوش پاک کن برای اون بردم 

با قیافه ازم گرفت

اومدم تو اتاق و بعد چند دقیقه گفتم صداشو کم کن و نکرد

و تکرار کردم و داد زد که صدای تی وی را نمیشنوه  

آخرش رفتم تو هال و گفتم صدای باد و زوزه ی بادش را هم باید بلند بشنوی که کنترل را پرت کرد!!!!!

و داد زد!!! 

منم گفتم کی تا حالا دوازده شب فیلم نگاه می کردی بار دومت باشه و من فردا صبحم و عصر هم هزار کار دارم 

وکنترل را برداشتم و خاموش کزدم و اومدم اتاق رو تخت 

اون اشغال هم اومد پتو برداشت و رفت تو هال! 

واقعا سر گوش پاک کن بود یا کنترل یا اینکه اون وقتی گفتم مامامشون هم میان و اون گفت مگه قراره بیان که گفتم آره از اول گفته بودمت و چیزی نگفته بودی 

که اونجا گفت صداتو نمیشنوم 

 

 

الان دعوای چیو باهام کرد؟ 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

رهبر حزب اللّه لبنان رو زدند

نمیگم عمیقا غمگینم 

چون نیستم فقط از اسرائیل بدم میاد ولی به این نقطه رسیدم که باید اونو پذیرفت

چون قالتاق و وحشی و بی شرفه 

و هیچ خط قرمزی نداره 

ابدا هیچ خط قرمزی نداره 

راستش کمی هم ترسیدم از اینکه حمله کنه

ولی امروز که عکسشو رو بنر دیدم، فهمیدم ما آدمها برای هیچکس مهم نیستیم 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

دیالوگی که تا عمق وجودمو سوزوند: جوونی کجایی که یادت بخیر!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
ن. ..

بازنده

غمگینم

سرخورده 

 

این پس از عروسیه

همون عروسی کوفتی که یک ماه تمام براش استرس داشتم 

حالا منم 

یه زن بازنده در زندگی مشترک 

همون که تا قبل این یه دختر بازنده در زندگی مجردی و یه آدم بازنده در زندگی کاری بود

 

از سر شب وایستادم تا نهار فردای خوبی برای همسری بذارم که از سرویس می اومد

اونوقت زنگ زد و برعکس همه ی شبهای دیگه شام خواست 

گفتم کوکو 

و بعد ته دلم گفتم بذار کباب درست می کنم و ته ته دلم نیت برنج هم کردم

اما دقیقا لحظه ی ورودش شد دلخوری و بعد بحث و بعد قهر 

و من کباب درست کردم چون  پیاز و سیب زمینی را آماده کرده بودم 

ولی حالا نشستم و اصلا دلم نمیخواد براش سفره پهن کنم 

 

من بارنده ام

و منتظر نشستم تا سوت پایان را کی بزنن

مثل اون دانش آموز تنبلی که چون اصلا بلد نیست وقت اضاف میاره

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

شبی که ماه کامل شد

نه ببخشید شبی که رفتم خونه دختر خواهر شوهر را دیدم 

 

خوب قرار گذاشتم درباره ش حرف نزنم و هرکی هم بپرسه خره

ان شاءاللَّه که اینجوری ذهنم آزاد بمونه

دیشب که آزاد بود ولی الان نه

شایدم چون داده لباس عروس رو بدوزن و من لباس مجلسی برای اون شب رو  کرایه کردم ذهنم درگیره، نمدونم 

خواهرشوهرام و دختراشون پارجه خریدن دادن بدوزن 

خدایا رحم کن و ختم به خیر کن 

آمین 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

سوزنی از خانه ی سالمندان

فرورفت تو دستم

دعا می کنید ایدز و هپاتیت و اچ تی ال وی وان نگیرم؟

آمین 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

گفت برو دکتر

گفت برای وسواست برو دکتر 

و من اون کیف بزرگ دارو رو نشونش دادم

قضیه اینه که من به خاطر حرف اون نیست که دیگه دارو نمی خورم

مسئله اینه که من دیگه به هیچ چیزی باور ندارم

نه دارو نه مشاوره نه دعا نه حرم نه اربعین نه میلاد نه وفات نه شهادت نه هیچی دیگه...

 

 

دیگه مغزم به هیچی اعتقاد نداره هیچ باور و ایمانی جز اینکه زندگی من روشنی و خوشبختی واقعی قلبی را نداره _دقیقا به خاطر وسواسم و افکار خرابم_. 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

چی شد که یک ن. بی ارزش شدم؟

امروز روز دوم عادتمه 

دیشب پس از دو تا سرویس پیاپی اومد 

و من احمق 

 

 

 

 

هی

حوصله نوشتن ندارم 

فقط صحنه آخر جلو چشممه که قابلمه را گرفت از شیشه بده تو

 

 

کولرمون خرابه

شیلنگش خرابه 

این تقصیر من نیست که مرد چهل و اندی ساله ی من، کولر را سرویس نکردو در داغ ترین روزهای تابستون امسال که من دوره ی ماهانه ام با اون گرگرفتگی های وحشتناکش توش افتاده بود، من ساده فکر کردم کولرمون جواب نمیده، در حالیکه خراب بود

تقصیر من نیست که حالا شیلنگش خرابه و من باز عادتم 

و اون شصت و پنج تا پله رو اومد پایین ولی نرفت شیلنگ روبخره 

 

اما تقصیر من هست که تو زندگی زناشوییم هم بی ارزشم

مثل سرکار 

مثل خونه پدری 

و مثل همه جای دیگه 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
ن. ..

آمد

خوب من یه عالمه متن نوشتم بعد یادم رفت ذخیره کنم 

با اینکه گوشیمو کسی برنمیداره و شوهرم هم زیاد سر در نمیاره من هنوزم برای روز مبادایی که گوشی دست کسی بیفته صفحه ی بیان را تو مخفی ها باز می کنم

 

آمد خواهرزاده مه

چهارمی 

بچه ی دوم خواهر اول 

خواهر اولین نوه 

همون که خیلی براش ذوق داشتیم 

و حالا 

من تهی ام 

مثل همه ی بخش های دیگه ی زندگیم 

 

درسته که چهارمی مثل اولی نیست 

اما اینکه دیگه اصلا رغبت نکنی بغلش کنی یا حتی نگاهش کنی یا حتی بهش فکر کنی... 

دیشب با همون الی رفتم خیابون 

اگه منو ببینید فکر می کنید گدا هستم 

اینقدر لباسام مزخرفه

از شوهرم کم نمیارم 

اونم اینقدر لباساش گوهه که خدا میدونه 

شاید اونم مثل من فکر می کنه که خوب که چی

که چی که لباس گرون و خوب بپوشه 

من خودم فقط دنبال راحتی و خنکی ام 

و وقتی یه لباس حتی چرند دارم که کارمو راه میندازه دیگه لزومی نمی بینم برم خیابون و بگردم و بااااااز چشم بازار را با خریدهای افتضاحم دربیارم

 

 

راستش من برای خودم ارزشمند نیستم

دیشب رفته بودم دنبال مانتو

چون یه عروسی در پیش داریم 

چون گاهی یه فامیل ممکنه آدمو ببینه

چون تو مزون ها که میرم برای لباس، فروشنده ها اصلا تحویل نمی گیرن 

مزون هم چون خانواده ی شوهرم هییییی گوشه میدن و خودشون رفتن پارجه خریدن میرم 

وگرنه از یه جای ساده لباس کرایه می کردم 

 

 

 

هی من حوصله ندارم بقیه ی پست رو بنویسم :/

فقط اینکه مانتو نخریدم

عوصش با اون اولی که رفتم خیابون یه تیشرت شلوار تو پاچه ام کرد

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ن. ..