میشه لطفا برام دعا کنید
دیشب تا صبح خواب می دیدم
خواب های ترسناک
شنبه میرم مشهد
الهی به امید تو
خدایا دیر نباشه
نه برای این
و نه برای اون
آمین
هرکسی یه آرزویی داره
یه حاجتی داره
سالهاست تک آرزو و تک حاجتم مرگه
ای امام رضا به حق این ساعت بارون، میانجی من شو پیش خدا تا به آرزوم برسم
که هیچی نیست
هیچ چیزی برای دلخوشی نیست
ای امام رضایی که مشهوری از همه مهربونتری و بهت میگن رئوف
وقتی که جوونی، با سرعت و شتاب و هیجان می رونی
سنت که میره بالا ترس داری
بزنه و تصادف هم داشته باشی
یا ماشینت عیب داشته باشه
ازدواجو میگم، مثل رانندگی و سرعتش می مونه
چقدر دلم میخواد دیگه کسی نیاد خواستگاریم
چرا واقعا ده سال پیش کسی منو نمی شناخت برای ازدواج و معرفی کردن؟
چرا حالا یادشون از من اومده؟
اونم کسایی که به زور باید بشینی درباره شون فکر کنی، چون به اندازه کافی خوب نیستن
شاید این وحشی اول به ذهن، دختر رها بیاد
یا کسی که تو دل طبیعت بزرگ شده
کسی که تو قید و بندها خودشو محدود نکرده
اما من منظورم یه بی ادب فحاش احمق روانیه
که نویسنده ی این وبلاگه
اونقدر از بی خواستگاری ضربه خوردم که واقعا به هر کسی جواب میدم
جرأت اصلا ندارم نه بگم
اصلا
کل زندگیم شد روانشناس رفتن و مشاوره و روانپزشک و کلاس روان پزشکی و...
یه عالمه حسرت
یه زمانی یه دختر فوق العاده داغ بودم
حالا به لطف فیبروم و داروهاش و بعدشم این آخری آسنترا میل جنسی از بین داره میره
خیلی خیلی پایینه
تو وجودم حسی که هست اینه: بذار بخوابم
همیشه بخوابم
کم خونی هم گرفتم از فیبروم
شیاف و مفنامیک هم باید استفاده کنم که راستش مرتب استفاده نمی کنم
قرص آهن هم همینطور
تازه اون ویتامین دی پایینم که به زور آوردمش تو رنج نمی دونم الان چنده
خلاصه که
همینا
تو سی و پنج سالگی ازدواج می کنه
یادمه سخت پسند بود
وگرنه مثل من بی خواستگار نبود
حدودشش ماه می گذره و هنوز تو عقده
مثل اینکه با شوهرش یه اختلافایی داشته
تا می فهمه که خیانت کرده
سریع میره خونه مادرشوهر
و از اونجا میره خونه ی خودشون
و خودشو می کشه
تموم...
می دونی دارم بهت فکر می کنم
به اینکه من نمی دونستم بابات دکتره
نمی دونستم روستای فلان آباد پولدارن
به اینکه سه تا بچه بیشتر نبودید
به اینکه از خواستگار فولادی خوشت نمی اومد اما من رؤیام بوده
به اینکه همیشه خواستنی بودی لابد
که نتونستی این نخواستنی بودنو تحمل کنی
به اینکه کار خوبی کردی
چون دیگه بعدش می خواستی با کی ازدواج کنی؟
تازه
خدا هم بهت حال داد
رفتی اهدای عضو
پس خدا ازت ناراضی نیست
حالام برات مراسم گرفتن
تشییع از بیمارستان
فکر کن جنازه ات را از اهدای اعضای مشهد نبردن به گورستان اینجا
اول آوردن بیمارستان
بعد ببرن گورستان شهر
از اونجا تازه بره به روستا... کنار امامزاده
همونجا که هر سال مراسم های بزرگ می گیرن تا مردم بیشتر بیان سر خاکت
دارم فکر می کنم نه ساله ولم کرده رفته
نه ساله که یکی دیگه را به من ترجیح داده
و من تو این نه سال چکار کردم؟
جز تلاشهای نافرجام برای ازدواج و با یکی بودن
جز رفتن به کلاس و کارگاه و روان درمانی و روانپزشکی
و هیچ
تهش من هیچم
اینقدر هیچ که با هیچی نمی تونم این هیچ بودن را پر کنم
هنوز اون دختر افسرده ی بی ثمر و ابترم
و خواهم موند
چون حالا دیگه اگه کسی هم من بخواد فیبروم های رحمم اجازه نمیده
سالهاست که دارم به این فکر می کنم که بعضی چیزا هیچ دوایی نداره جز مرگ
چون با مرگه که اون مشکل توی قبر نمیاد
و از دستش خلاص نمیشی
در یکی از زیباترین سحرهای فروردین 1401 به نوای خوش مرغ سحر که داشت آواز می خوند گوش دادم و خودمو غرق کردم
دیشب نماز خوندم
وای خدایا ممنونم ازت
خونریزی تبدیل به لک بینی بسیار ناچیز شده
راستش نمی دونم این هفته ای که من قبل تموم شدن پریود رفتم حموم و دیگه غسل حیض و استحاضه نکردم تکلیف روزه هایی که با یه بار تیمم گرفتم چی میشه
اصلش اینه که می تونستم برم حموم ولی مغزم نمی کشید
دیروز اما رفام حموم و غسل کردم
و دیشب واقعا دلم خواست نماز بخونم
نه هر نماز یک وضو
واقعا شرمنده ام خدا، ولی می دونی که باز بیفتم تو این اداها مغزم قاطی می کنه
میشه همین قلیل را از من بپذیری؟
ای قربونت برم که رو قله کوه برف را دیدم پس از دو روز بارون شگفت انگیز
باورم نمیشه بعد چهار روز قرص خوردن اینقدر حال جسمی ام بهتره
و حال روحی ام هم نمی دونم از جسممه یا از قرص روانم
ولی مرسی که هستی
مرسی که حواست هست
همین خدا
همین
بوس :*
31/1/1401
14:34
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أُنَادِیهِ کُلَّمَا شِئْتُ لِحَاجَتِی وَ أَخْلُو بِهِ حَیْثُ شِئْتُ لِسِرِّی بِغَیْرِ شَفِیعٍ فَیَقْضِی لِی حَاجَتِی
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یَحْلُمُ عَنِّی حَتَّى کَأَنِّی لاَ ذَنْبَ لِی فَرَبِّی أَحْمَدُ شَیْءٍ عِنْدِی وَ أَحَقُّ بِحَمْدِی