دوازده فروردین

یک بی هیچیگی تمام در زندگیمه 

حس می کنم در زندگی اگه تفریح بود میشه زندگی 

و اگه نبود میشه هیچی 

 

اگه تو زندگی همسر و بچه بود میشه زندگی و اگه نبود میشه هیچی 

 

 

 

الانم صبح و عصرم 

و خانواده رفتن ددر دودور 

 

 

گرچه روزی هم که رفتن مشهد و حرم و خونه خواهرم بین راه و مثلا خوش گذروندن، وقتی شب رسیده بودن به خونه یه سره به دختر بیچاره گیر سه پیچ داده بودن و شب تولدشو زهر مار کردن که چرا از ماشین پیاده شدی رفتی تو آسانسور خونه ی خاله، چادر سرت نبوده!

و فردا ظهر، نهار روز تولد هم دوباره همین بحث بود!!! تا اینکه وقتی زن بلند شد نهارشو تموم کرد و رفت اومدم آشپزخونه و به بابا گفتم اگه خوبیتون نمیرسه بدی نکنید و روز و شب تولد دختر بیچاره را زهر نکنید 

بابا خدا تو بزرگترین آیه ی قرآنش آیه الکرسی گفته در دین اجبار نیست 

و اصلا خدا جهنم رو برای چی آفریده پس؟

 

 

آخه خدا برای چادر می بره جهنم ولی برای این همه زجر روحی و «تو بدی تو بدی»القا کردن و مقایسه کردن با عالَم و آدم نمی بره؟

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
ن. ..

دیشب خواب حسرتهامو دیدم

خواب مریم م. 

و ر. دخترعمه

 

مریم دیروز بهم گفته بود امشب پنجاه تا مهمون دارم

یادم اومد از مریم ر. که وقتی این مریم ده سال پیش گفته بود بیست تا مهمون دارم، و اون تازه عروس بود گفت کی باشه من بیست تا مهمون داشته باشم

یا هم گفت یعنی میشه من بیست تا مهمون داشته باشم؟

 

دخترعمه و خونه ی سوپرلاکچریش در سوپرلاکچری ترین جای شهر را هم که لازم نیست بگم، هوم؟ 

 

همیشه فکر می کنم دخترعمه، چه شق القمری کروه بود که دیپلم گرفت زن یه بانکی شد که می گفتن شش ماه میومده خواستگاریو اینا جواب نمیدادن (ده بار در شش ماه‌؟) 

یه دختر دیپلمه شد زن یه بانکی 

و یه زندگی عالی 

فقط یه سال مستاجر بود 

دو تا دختر داره عین فرشته از زیبایی و سفیدی 

نیاز به هییییییچی نداره صورتهاشون 

 

خواهر من فرهنگیه 

بچه ی دومشو حامله است، هنوز مستاجرن! 

خواهرم دختر خوبه ی خونه

دختر نمونه ی خونه

 

 

 

آهای آقا خدا 

درشبی که با استرس خوابیدم و امروز صبح و عصرم و صبح مسئول شیفتم و پریودم داره راه میفته و دیشب به خاطر اینکه دارم پریود میشم و مسئول شیفتم و نمتونم آف کنم داشتم سکته می ردم، ببین چه خوابی دیدم؟! 

ببین خدا 

که تو خواب هم حسرت نصیبم باشه 

که از خواب با حسرت بیدار شم... 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ن. ..

مسافرت با خواهر و شوهرخواهر

اگه یه چیزیو پذیرفتی، دیگه فراموش نکن
وقتی یه آرزو میاد تو ذهنت بکوب تو دهن خودت و آرزوت

 

 

 

آخه توی احمق بی همه چیزو چی به مسافرت که بعدش خودتو به اونا بچسبونی و شیفتاتو آف کنی و حالا همه ی سفر بت شوهر خواهره بحث و غرغر کنی

خواهرمم از دستم حالش به هم میخوره 

حتما 

هم خودش هم شوهرش

 

 

دختره ی اضافی شغال

می مردی شیفتاتو می رفتی؟

نمی فهمی خانوادت هم از خداشونه تو نباشی بینشون؟

خو شیفت عصر که خوب بود دیگه 

صبح میخوابیدی عصرم می رفتی سرکار

چرا خودتو با دیگران مقایسه می کنی؟

چرا خود فلجتو با آدمای سالم مقایسه می کنی؟ چرا آرزو می کنی نفر اول مسابقات دو بشی؟ فلجی خره، فلج

نمتونی بدوی 

با پای دیگران بخوای بدوی معلومه همین میشه 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ن. ..

قد ناخنم بلند شده! و یه اتفاق که بهم چسبید


امروز یه بیمار باردار داشتم، با همسرش وقت گذاشتم، برای خودشم وقت گذاشتم، راهنمایی برای پیگیریهاشون و... 


در پایان شیفتم همسر بیمارم دنبالم اومده بود تشکر کنه (شکر خدا اونی که مشکوک بودن نبود) 
رفتم دفتر پرستاری، دستمو الکل بزنم قبل سوار ماشین شدن، *گفتم حکم شرعی همراهی که تشکر می کنه چیه؟ جفت سوپروایزرها گفتن می گفتی مکتوب کنه، گفتم من روم نمیشه به بیمار بگم مکتوب بیا بنویس از رفتار من راضی بودی*

الان سوپروایزر زنگ زده میگه من تشویقی مکتوبشو گرفتم گذاشتم رو میز مترون 😍😍😍😍
من و این همه خوشبختی محاله 
دمت گرم ن. که تو دفترپرستاری گفتی مریض ازت تشکر کرده 😍😍😍😍

حالا خدا کنه فردا مترون خان، بذارتش تو اجرا 
نمیگم یه اتفاق خاص میفته 
ولی همیشه دوست داشتم تشویقی همراهی و بیمار داشته باشم، چون دلیه 😍😍😍

 

 

 

 

 

قد ناخنم بلند شده 

من ناخن های کوچیکی داشتم آخه، اون قسمت مرده را نمیگم 

خود اصل ناخنم خیلی خیلی بلند شده 

نمدونم چی شده! 

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ن. ..

دیفن + سرماخوردگی بزرگسالان

آه خدای من

چرا خوابم نمی بره

این شبهای طولانی

گریه و گریه و گریه 

تنهایی و تنهایی و تنهایی

 

این همه غم

تا ته دنیا با منن

و کاش یه یاور داشتم، یه همراه

کاش به اضافه ی این همه غم، شادی ای هم بود 

و کنار این همه تنهایی، عشق و دوست داشتنی

تا بشه تحمل کرد. 

 

چه سهم چندشی، از من شد خدا

 

 

 

حسین

چقدر جای خالی تو بزرگ شد لعنتی

به اندازه ی همه ی معنای زندگیم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

وقتی به محبتهام به بیمارها فکر می کنم

به ویژه وقتی اون بیمار یه مرد جوون هست که از نظر سنی می تونسته شوهر بالقوه برام باشه یه حسرت عمیق را تو قلبم درجا حس می کنم 

یه حسرت غم انگیز

اینکه چقدر نیاز دارم به کسی محبت کنم و اون هم محبت رو بپذیره 

مثل امروز 

برای بیماری که مشکل مالی داشت 

و من که سرم خلوت بود و تا انوکساشو براش دستور گرفتم و تا آزمایش هاشو دیدم و من می دونم که این کارها را برای نیاز خودم کردم 

یه مرد روستایی بود 

و سه سال از من بزرگتر بود 

قد و هیکلش خوب بود، اما قیافه ای نداشت 

پس 

دقیقا نیازم بود که به سمتش منو می کشوند 

و نیازم دیگه جنسی نیست 

مدت زیادیه حس می کنم میل جنسی در من کم شده 

بیشتر اعتیاده تا میل واقعی 

و این خیلی اعصابمو خرد می کنه 

 

چندین شبه دارم کارتون بی سانسور جودی را نگاه می کنم 

و آخ حسرت می برم 

حسرت می برم که اصلا تو زندگیم با مردی برخورد نداشتم و وقتی برخورد داشتم خراب کردم 

من خرابکار 

من خرابکار...

 

 

 

از حسین خاطراتی بی حس برام باقی موندن، گاهی یه تصویرهایی یهویی میاد جلوی چشمم که هیچ احساسی دیگه در من برنمی انگیزن 

و از ایمان هم هیچی 

باید بهش تمرکز کنم تا یادم بیاد و اون هم بدون حسه 

 

 

 

 

 

تلویزیون تبلیغ می کنه امسال عید کجا بریم مسافرت و بعد میگه با فلان مارکت میریم فلانجا 

و من میگم هه آره حتما 

سفر، همسفر می خواد 

 

به وقت شیفت رِم که من سرفه هام زیاد شدن و تعریق و بی حالی و سرگیجه داشتم 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ن. ..

سرماخوردگی

روزهای مرخصیم 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

اینو لطفا اگه میدونید بهم بگید، با سپاس

سلام
١. کتاب گلشن راز رو خوندید؟
٢. از علامه جعفری چیزی خوندید
٣. اطلاع دارید که آیا این دو گزینه برای خداشناسی خوبه یا نه؟
۴. منبع خوب که آدم بخواد برای خداشناسی بخونه، و لزوما به جای خداشناسی نیاد درس دینی بده و مذهبی بازی، سراغ دارید؟

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

گفت گفتم

ماسکشو داد کنار و با دستش دماغشو مالید 

وسط کرونا

گفتم نمال دیگه! (چندشم شد تو بخش دستایی که رو دسته ی صندلی بوده را به دماغش مالید، گرچه می گفت علائم هم دارم) 

خندید گفت ایشالا یه شوهر خوب کنی بخندونیش

گفتم مگه من دلقکم 

با خودم گفتم یعنی الان این که من گفتم چی بود؟

یعنی الان من یه دختر خنداننده هستم‌؟

یعنی سنگین نیستم؟

یعنی باید ایشالا شوهر کنم چون رفتارهام نیاز به شوهرمو داد میزنه؟

 

وقتی با آقایون چت می کنم با آقایون همکار 

گاهی واقعا دلم یه یار می خواد 

همه ی تلاشمو می کنم که برخلاف گپ های رودررو که با دوم شخص مفرد حزف میزنم، نوشتاری هام همه ضمیر جمع باشه 

سنگین باشم و حرف اضافه نزنم 

 

اما 

گاهی واقعا دلم یه یار میخواد 

 

متاسفم که محل کارم اول برام شد جایگزین فامیل و خانواده ای که ارتباط درستی باهاشون ندارم

بعد شد جایی که با آقایون گپ بزنم و خلأ مرد زندگیمو بخوام پر کنم

و حالا در ماه های آغازین سی و هفت سالگیم حس کنم که همه کوچیکند

هیچ کس بزرگتر از من نیست 

من نوک قله ام 

و از این به بعد آدم ها در دور و برم پیر میشن 

و دنبال آرامشند به جای تلاش 

و به دنبال ثباتند به جای تغییر 

و من هم دنبال ثباتم

و من هم جزو اونهام

و اما همه ی دور و بری هام تا این سنشون به یه سری موفقیت های پایه رسیدند 

به ازدواج، به تشکیل خانواده ای از خودشون 

و من این مرحله را باختم 

و فرصتم هم تموم شد 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

سرما سرمام می کنه

پشم شتری را کشیدم روی سینه ام 

قرص سرماخوردگی و ویتامین دی و ویتامین سی هم خوردم 

التماس دعا هم دارم 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..