خدایا ممنونم ازت

دکترم گفت که دوفاستون بخورم 

سونوی تکراری گفت فیبروم هست و نه پولیپ 

دکترم استرس منو فهمیده 

مهربونی نمی کنه اما توضیح میده و با توضیحش تو رو آروم می کنه 

نمی دونم چرا اما همون ساده پوشی و مقنعه اش بهم آرامش میده 

همون پرسنل خوبش 

همون حالت نظمش 

 

گفت چرا دوتا سونو گرفتی 

 

خوب به خدا این بار بهم گفتن تکرار کنم و خودم نمی خواستم 

 

ولی ضخامت آندومترم زیاده 

این باید کم بشه 

الهی درست بشه 

 

امروز باز با مامان کات کردم

چرا با کوچکترین حرفی از سمت من دیوونه وار حمله می کنه؟ 

و البته منم دیوونه وار جواب میدم 

 

عین الگوی مار 

اینو تو کلاسمون گفتن 

 

خدایا کمکم کن قبل اینکه بمیرم آدم شده باشم 

خیلی قبلش 

 

آمین 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ن. ..

گفت دختر تشنجی ات

پسر دومی سرمیز سحر، در حالیکه یه سره داشت ور می زد و واقعا روانها را به هم ریخته بود یهو از این لفظ برای خواهر کوچیکه استفاده کرد

خواهر کوچیکه هم برگشت گفت تشنجی تویی که پشت میز کامپیوتر تشنج کردی (اشاره به تر... خوردن اون و تشنجش) 

یهو مامانه برگشت تو دهن خواهرکوچیکه زد

که دهنتو ببند

دهنتو ببند

و تا آخر میز سحر، پسره رید به هیکل خواهر کوچیکه 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

می دونی کم آوردم یعنی چی؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
ن. ..

از خدا چقدر دورم

مدت هاست به جهنم و بهشت فکر نمی کنم و فکر می کنم دروغه

مدتهاست نماز نمی خونم و رهام

اما، انگار در یک چاه تاریک رهام

 

روانشناسی، خودشناسی، آنلاین، حضوری، آقا، خانم...

چیزی دیگه فایده نداره

امروز روز نهم پریودمه و خونریزی با قدرت ادامه داره

می خواستم برم حموم 

ولی چشمم ترسید 

نمی دونم فردا چی میشه

نمی دونم ته این زندگی که در حال حاضر چشم اندازش درِ بخشمون به حیاط محیط کاره، چی میشه؟

 

هیچی نمی دونم 

واقعا هیچی نمی دونم 

 

کثیف تر از اینی که الان هستم یبار تو زمستون بودم

بیست روز نرفتم حموم 

الان احتمالا دوازده روز باشه 

مثلا دارم قرص هم می خورم

 

روانپزشک هم رفتم 

زنان هم رفتم 

اما حقیقت اینه که از دست رفتم 

 

من از دست رفتم 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

یه لایو دیدم انگار منو توصیف کرد

خدایا شناخت داشتن به اونچه به سرت رفته یه چیزه 

تغییر دادنش یه چیز 

من اولی را سالهاست که می دونم که بماند، تمام این سالها فقط عمیق تر و عمیق تر دونستم

دیگه انگار حکاکی شده تو مغزم دلیل رفتارهام

اما بعذش چی؟

همه ی این سالها تو بعدش موندم 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

دوازده فروردین

یک بی هیچیگی تمام در زندگیمه 

حس می کنم در زندگی اگه تفریح بود میشه زندگی 

و اگه نبود میشه هیچی 

 

اگه تو زندگی همسر و بچه بود میشه زندگی و اگه نبود میشه هیچی 

 

 

 

الانم صبح و عصرم 

و خانواده رفتن ددر دودور 

 

 

گرچه روزی هم که رفتن مشهد و حرم و خونه خواهرم بین راه و مثلا خوش گذروندن، وقتی شب رسیده بودن به خونه یه سره به دختر بیچاره گیر سه پیچ داده بودن و شب تولدشو زهر مار کردن که چرا از ماشین پیاده شدی رفتی تو آسانسور خونه ی خاله، چادر سرت نبوده!

و فردا ظهر، نهار روز تولد هم دوباره همین بحث بود!!! تا اینکه وقتی زن بلند شد نهارشو تموم کرد و رفت اومدم آشپزخونه و به بابا گفتم اگه خوبیتون نمیرسه بدی نکنید و روز و شب تولد دختر بیچاره را زهر نکنید 

بابا خدا تو بزرگترین آیه ی قرآنش آیه الکرسی گفته در دین اجبار نیست 

و اصلا خدا جهنم رو برای چی آفریده پس؟

 

 

آخه خدا برای چادر می بره جهنم ولی برای این همه زجر روحی و «تو بدی تو بدی»القا کردن و مقایسه کردن با عالَم و آدم نمی بره؟

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
ن. ..

دیشب خواب حسرتهامو دیدم

خواب مریم م. 

و ر. دخترعمه

 

مریم دیروز بهم گفته بود امشب پنجاه تا مهمون دارم

یادم اومد از مریم ر. که وقتی این مریم ده سال پیش گفته بود بیست تا مهمون دارم، و اون تازه عروس بود گفت کی باشه من بیست تا مهمون داشته باشم

یا هم گفت یعنی میشه من بیست تا مهمون داشته باشم؟

 

دخترعمه و خونه ی سوپرلاکچریش در سوپرلاکچری ترین جای شهر را هم که لازم نیست بگم، هوم؟ 

 

همیشه فکر می کنم دخترعمه، چه شق القمری کروه بود که دیپلم گرفت زن یه بانکی شد که می گفتن شش ماه میومده خواستگاریو اینا جواب نمیدادن (ده بار در شش ماه‌؟) 

یه دختر دیپلمه شد زن یه بانکی 

و یه زندگی عالی 

فقط یه سال مستاجر بود 

دو تا دختر داره عین فرشته از زیبایی و سفیدی 

نیاز به هییییییچی نداره صورتهاشون 

 

خواهر من فرهنگیه 

بچه ی دومشو حامله است، هنوز مستاجرن! 

خواهرم دختر خوبه ی خونه

دختر نمونه ی خونه

 

 

 

آهای آقا خدا 

درشبی که با استرس خوابیدم و امروز صبح و عصرم و صبح مسئول شیفتم و پریودم داره راه میفته و دیشب به خاطر اینکه دارم پریود میشم و مسئول شیفتم و نمتونم آف کنم داشتم سکته می ردم، ببین چه خوابی دیدم؟! 

ببین خدا 

که تو خواب هم حسرت نصیبم باشه 

که از خواب با حسرت بیدار شم... 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ن. ..

مسافرت با خواهر و شوهرخواهر

اگه یه چیزیو پذیرفتی، دیگه فراموش نکن
وقتی یه آرزو میاد تو ذهنت بکوب تو دهن خودت و آرزوت

 

 

 

آخه توی احمق بی همه چیزو چی به مسافرت که بعدش خودتو به اونا بچسبونی و شیفتاتو آف کنی و حالا همه ی سفر بت شوهر خواهره بحث و غرغر کنی

خواهرمم از دستم حالش به هم میخوره 

حتما 

هم خودش هم شوهرش

 

 

دختره ی اضافی شغال

می مردی شیفتاتو می رفتی؟

نمی فهمی خانوادت هم از خداشونه تو نباشی بینشون؟

خو شیفت عصر که خوب بود دیگه 

صبح میخوابیدی عصرم می رفتی سرکار

چرا خودتو با دیگران مقایسه می کنی؟

چرا خود فلجتو با آدمای سالم مقایسه می کنی؟ چرا آرزو می کنی نفر اول مسابقات دو بشی؟ فلجی خره، فلج

نمتونی بدوی 

با پای دیگران بخوای بدوی معلومه همین میشه 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ن. ..

قد ناخنم بلند شده! و یه اتفاق که بهم چسبید


امروز یه بیمار باردار داشتم، با همسرش وقت گذاشتم، برای خودشم وقت گذاشتم، راهنمایی برای پیگیریهاشون و... 


در پایان شیفتم همسر بیمارم دنبالم اومده بود تشکر کنه (شکر خدا اونی که مشکوک بودن نبود) 
رفتم دفتر پرستاری، دستمو الکل بزنم قبل سوار ماشین شدن، *گفتم حکم شرعی همراهی که تشکر می کنه چیه؟ جفت سوپروایزرها گفتن می گفتی مکتوب کنه، گفتم من روم نمیشه به بیمار بگم مکتوب بیا بنویس از رفتار من راضی بودی*

الان سوپروایزر زنگ زده میگه من تشویقی مکتوبشو گرفتم گذاشتم رو میز مترون 😍😍😍😍
من و این همه خوشبختی محاله 
دمت گرم ن. که تو دفترپرستاری گفتی مریض ازت تشکر کرده 😍😍😍😍

حالا خدا کنه فردا مترون خان، بذارتش تو اجرا 
نمیگم یه اتفاق خاص میفته 
ولی همیشه دوست داشتم تشویقی همراهی و بیمار داشته باشم، چون دلیه 😍😍😍

 

 

 

 

 

قد ناخنم بلند شده 

من ناخن های کوچیکی داشتم آخه، اون قسمت مرده را نمیگم 

خود اصل ناخنم خیلی خیلی بلند شده 

نمدونم چی شده! 

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ن. ..

دیفن + سرماخوردگی بزرگسالان

آه خدای من

چرا خوابم نمی بره

این شبهای طولانی

گریه و گریه و گریه 

تنهایی و تنهایی و تنهایی

 

این همه غم

تا ته دنیا با منن

و کاش یه یاور داشتم، یه همراه

کاش به اضافه ی این همه غم، شادی ای هم بود 

و کنار این همه تنهایی، عشق و دوست داشتنی

تا بشه تحمل کرد. 

 

چه سهم چندشی، از من شد خدا

 

 

 

حسین

چقدر جای خالی تو بزرگ شد لعنتی

به اندازه ی همه ی معنای زندگیم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..