اصلا باورم نمیشه! 😡

اون از خود بدبختم که از دیشب دارم قطره میریزم میخورم مگه این پریودی لامصبم تموم شه بعد چهار ده روز، مثل عن داره میاد

اون از بابای .............م که یه روز رفتم تو هال نشستم مثل آدم تی گی نگاه کنم و صبحونه بخورم بعد باباهه اومده

بعد رفته نشسنه تو آشپزخونه پشت میز به صبحونه خوردن، من خرم رفتم ظذفاکو بشورم می بینم دارن بااااااز از سرماخوردگی حرف میزنن

نگاه می کنم می بینم ماسک زده زیر چونش و پیاز گرفته جلوی دماغش فیش فیش بو میکنه!

اومدم تو اتاقم تقویممو بعد چهارده روز نگاه کنم ببینم چند روزه پریودم می بینم اومده تولدمو زیرش خط کشیده 

برو عن 

برو..کش رو ماگمم صبح با خودکار نوشته بود خدا رو شککککککر که تایدی کردم از صبح سه بار باهاش قطره و چای و... خوردم!!! یعنی لعنتی تو اتاق من به اون تقویم وامونده چکار داری تو؟! سالگرد ریده مانتو در به وجود آوردن من میخوای نشون بدی؟ 

باشه بابا اسپرمهات درست کار می کردن، آره... 

شش تا کاشتی دو تا هم مرده 

که چی؟ که چی؟! 

اون از داداشم میگم فولاد داره استخدام نی گیره شرکت نمی کنی؟ میگه با چه رشته ای؟ میگم رشته ات نمیخوره یعنی؟ میگه نه 

میگم خوب با دیپلمت برو (یعنی همه می دونن حقدق و مزایای فولاد چقدر خدبه) بعد این لیسانسشو تو علمی کاربردی گرفته 

تازه تو اشد نمدونم غیرانتفاعی یا علمی کاربردی یا همچی چیزی تازه قبول شده!!! میگه من با ارشد گرافیک برم دیپلم استخدام شم!!! 

بعد میگم خوب تو الان نمیوی برای ازدواج پول میخواد و تو نداری همش عن خر کس کش از باباهه و از من خر پول میخوان بگیرن و برن عشق و حال 

میگی ازدواج مگه فلانی باباش خونه داده ماشین داده!!! 

کس کشهای عن 

اون بابام بیاد اینا را تحویل بگیره که نتونست دو تا پسر کلا داره مثل آدم تربیت کنه

جهاز دختراشو که دختراش خودشون چیدن!!! پسراشم چون بی عرضه ان و کون کار مردن ندارن ازدواج نمیکنن! میگه تبلیغ فولادو خودمون داریم کار نی کنیم تو تشریه مون سیزده میلیون پول گرفتیم!! خودم دیدم همه چیشو

یجوری میگه عن سگ، انگار سیزده میلیون میخواد بره تو جیب این! بدبخت تو فقط حق طراحی صفحاتتو میگیری بیچاره! 

حالم به هم میخوره 

واقعا حالن به هم میخوره

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

بی نهایت (هر دو عدد 114 بود)

من همینم 

عین یک سنگم 

نمیخوام تغییر کنم 

اصلا 

در امر ازدواج به هیچ وجه نمیخوام تغییر کنم

از این ماجرا عشقی ها حالم به هم می خوره 

از اینکه دو نفر فراز و فرود دارن و به هم میرسن و حالا باغ و 114 سکه و حق طلاق تبدیل میشه به 114 سکه و حق طلاق!!

حالم به هم میخوره 

و از صمیمذقلبم آرزو می کنم ازدواجهاشون ناموفق باشه 

هیچ کسی را از تازه مزدوجین فالو نمی کنم 

اصلا تحمل دیدنشونو ندارم

بی نهایت از آدمها بدم میاد 

بی نهایت

 

 

 

 

راستی! بابام هنو نرفته دکتر!

پاشده رفته حموم بعدم رفته مشهد و با سرماخوردگی برگشته! و نه تنها فقط ده روز از روز اول اون سرفه هاش رد شده بود و اونا را کرونا ندونست و آزمایش CRP دوباره نداد که اینبار فرمود میخوام پیشگیری کنم و وسط هال خوابید!!!

وسط هال میشه پیشگیری 

الان سه روزه فقط چون میخواد از دمتر تامین اجتماعی استفاده کنه و هر روز پر بوده نرفته دمتر! ساعت نه صبح هم از رو کونش یادش میاد نوبت بگیره! 

که داروهاش رایگان شه که ویزیتش رایگان شه 

من موندم همینا بعد ماهی فلان تومن میدن مدرسه مذهبی تو مشهد و عراق و چلغوزآباد دایر شه 

ولمون کن بابا 

دیوانه اید به خدا 

دیوانهههه

بیمارستانم نمیاد نکنه به کونش کرونا ببندن 

شایدم چون من اونجام که لابد این یکیه

شک ندارم این یکیه 

شایدم چون میدونه بیاد اونجا، حرفها شبیه حزفهای من میشه 

قشنگ صداش گرفته 

اول عطسه داشت دیشب سرفه شو شنیدم 

 

از تو اتاق نمیرم بیرون 

توالت با دستکش میرم 

میاد تو اتاقم رختخوابشو بذاره تو کمد تا نیره بیرون پنجره را باز می کنم!!!

که این عنترآقا تو اتاق خووش بخوابه تختخواب داره!

ریدم تو هیکل تمام آدمایی که میشناسم 

از همه شون بدم میاد 

صبح پاشدم می بینم جورابامو که زیر درخت گوشه بند رخت آویزون کردم جمع کردن آوردن 

دیگه نتونستم تحمل کنم داد زدم لعنتیا من از شماها دلم برنمیداره دلسوز فذاکار مرتب منظم 

وقتی همه بند رختهات خالیه، لباساتو شسته بودی که جا نداشتی و اینا را جمع کردی؟! که خالا دلم ورنداره ازشون باز؟

لعنت لعنت لعنت لعنت لعنت لعنت لعنت 

اح... 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ن. ..

و بابایی که حالا عطسه می کنه و صداش گرفته و وسط هال بدون ماسک نشسته

و وسط هال هم خوابید :/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

کپشن زدم میشه باور کنید دوستون دارم؟

با تصویر بارگاه پیامبر 

بعد کپشنو پاک کردم و عوضش لوکیشن مدینه منوره را زدم 

فکر نمی کنم هرگز پام به اون سرزمین پاک برسه که پیامبر در اون خوابیده

می دونی چرا دوست دارم برم اونجا 

چون اون یه آدم پاک بوده که پاکی مشخصه اصلیش بوده 

پاکی و مهربانی 

و بزرگی 

بزرگتری 

در برابرش علی علیه السّلام هم در سال‌های پایانی زندگیش همونجوریه

مهربان و پاک و بزرگتر 

وگرنه در برابر خود پیامبر، نه 

 

 

 

پیامبر 

من همیشه عاشق مردهای متأهل یا سن بالا میشم 

میگن یه تله ی طرحواره ای هست 

من اما میگم چون دلم یه بزرگتر میخواد 

یکی با شونه های پهن، محکم، مطمئن، مهربان، خصوصی 

پیامبر 

حسرت اینه که شما هم مُردی 

و من به یک واقعیت عینی نیاز دارم

نه یک مفهوم انتزاعی

 

 

به وقت اشکهای پریود این بارم که از چهارشنبه شب آغاز شده بود و از دیروز صبح یا پریشب به طور دردناک راه افتاده بود و حالا امشب اشکهامو رواوه کرد!

به هنگام همه ی روزهایی که سقف آرزوهام سرطان نگرفتن شده!

به هنگام همه ی تنهایی هام 

به هنگام زادروزت که تو خونه ی ما دعوا بود و خواهرم تو اتاق اشک می ریخت 

و من مثل اینک که آهنگ پخش می کنم، آهنگ گذاشته بودم و با دو خواهرزاده بازی می کردم تا نشنوم 

فقط نشنوم 

به هنگام روزی که می خواستم برم ییلاق زیبای شهرمون نخست با گروه، گروه را کنسل کردم به خاطر بیرون رفتن خانوادگی که اونم کنسل شد... 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

کاش شیعه پیامبر بودید به جای شیعه علی

چون پیامبر مهربون بود 

چون زن و بچه داشت و اتفاقا بچه ش دختر بود 

و دخترشو دست داشت و حلوا حلواش می کرد 

چون عمرش یه سره به جنگ نبود 

شمشیر دو لبه نداشت 

حقشو اگه خورده بودند زیارتش پر از لعن و نفرین نبود 

حقشو اگه خورده بودن هم، مسلمونها تمام عمرشون لعنت به کافرها نمیفرستادن!

چون تولدش دو تا روایت داره تا شهر ظاهرا یه هفته شرشره وصل باشه که مثلا جشنه نه شهادت و وفادتش دو روایته باشه که در و دیوار و لابلای دیوارها وز یر سقفها همش صدای گریه و ضجه و زاری و ناله بلند باشه

 

چون روز تولد پیامبر همه از اسوه ی حسنه حرف میزنن بدون اغراق، بدون داستانهای اجق وجق 

 

اما با اینکه یک هفته رسمی جشن اعلام شده اما هیچ خبری از جشن و عید نیست

چون شیعه ها نمتونن به کسی فحش بدن 

چون نمی تونن به کسی لعنت بفرستن 

چون نمتونن بگن ما بهتریم شما بدترید

هیچی نمتونن بگن چون باید تسلیم باشن: ان الدین عندالله اسلاما

و اسلام یعنی تسلیم امر خدا بودن 

نه هزار جفنگ و جوفونگ به اسم فرقه و مذهب و فلان 

هفتاد و دو ملت 

 

۰ نظر
ن. ..

تقریبا یک ساعته منتظر صبحانه هستم

دلم برنمیداره از آشپزخونه مون چیزی بخورم 

دلم برنمیداره دست به چیزی بزنم 

صبح صداشو شنیدم رفته بود سر سطل قند و قند می‌ریخت تو قندون!

:/

یا تو سینک ظرفشویی اخ و تف می کرد! خوب من که عمرا دلم برداره از اونجا استکان بردارم یا پیشدستی بردارم و صبحونه توش بذارم

 

فست فود سفارش دادم 

سرفه های صبحش داغون بود 

گفتم اون شربت دیفن را دو قاشق بخور 

یه ماسک زپرتی گذاشته که تعویض قسم میخورم نشده 

به داداشم میگم برو یه بسته دستکش نایلونی بخر بابا دستش کنه 

میگه از سطوح منتقل نمیشه 

میگم چرا کسی که سرفه می کنه تا بیست و چهار ساعت میشه 

میگه بابا تو دستکش دستت می کنی؟

به همین راحتی 

 

 

 

از دیروز روانم پاک به هم ریخته

مغزم داره می پوکه 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ن. ..

سرفه می کنه

وقتی آدمها احمقند و تمام کارهاشونو با هم میذارن 

وقتی دیروز رب دارند، چهلمی رفتن دارند، باز برگردن ادامه رب

باز شب بیای ببینی بخاری را دارن تو اتاق نصب می کنن جایی که سوراخ لوله نداشته! و اون سوراخ را توی دیوار کندن!

و افتخارشون هم اسنه که یک عالمه کار را بدون برنامه و یهویی باهم انجام بدن 

و از شوهرشون و خودشون کار بکشن تا نشون بدن که اگه تو لش هستی

من و شوهرم خودمون بلدیم 

حالا صبح با این جمله بیدار شدم که اول نوبت از یک دکتر عمومی بگیر 

و اون دمتر هم که تامین اجتماعی هست نه دمتر بیمارستان جون دکتر تامین اجتماعی رایگان بی منت دختره!

همین دیروز یا پریروز بود که با خودم می گفتم این بابای من با این حجم سیگارش و این سرفه هایی که نشون از سینه ش داره خوبه کرونا نگزفته 

بابام مشتری بهش زنگ زده میگه عصر نوبت دکتر دارم برم خیالم جمع شه این کرونای لعنتی نباشه

تو هال نشسته حُلّ و حُل سرفه می کنه 

و بعدم باز میخواد راه بیفته بره دنبال کاراش :|

مامانمم دنبالشه دارن نمدونم از صبح چه کارهایی می کنن

بلند شدم یه نگاه انداختم می بینم یه ماسک رو صورتشه که دقیقا موقع سرفه میدتش پایین و با دست نگه میداره تا سرفه کنه 

منم بلند شدم در اتاقو بستم 

یعنی یه ریز سرفه می کنه هاااا

 

باز خدا را شکر بقیه واکسن زدن (خواهر کوچیکه و برادر کوچیکه سینوفارم و برادر بزرگه آسترازنکا) 

ولی من واکسنم چون فروردین بود دیگه اثرش تموم شده انصافا (اسپوتنیک)

جلو در اتاقم به بیرون هم کمد گذاشتن و من برای رفتن به دستشویی مجبورم برم داخل هال

کلا خیلی وقته نزدیک یک ماه یعنی که با ننه بابام کات شدم

از بعد مرگ مادربزرگه 

باورتون میشه هرچند دفعه ای که رفتیم سر خاک من سر خاک هیچ کدوم ازشون نرفتم؟

سریع بکه ها را برداشتم بردم تو پارکش به بازی 

رسما تنها دلیل ته ذهن خودم  برای رفتن به سر خاک!

نه علاقه ای به زنده هاشون دارم و نه مرده هاشون 

اون مادربزرگم اول سال نود و هشت مرد 

جای قبرش تو جای لاکچری اون قبرستونه 

تو باغ امامزاده 

من نرفتم اصلا 

الان چهار تا ننه و بابابزرگ و دو عمه ی فوت شده اونجا هستن 

این اواخر فوتی از همکارها هم داشتیم 

و من قبرستون رفتم 

اما نرفتم سر خاک هیچکدومشون 

سر این مادربزرگ آخری که هییییچ 

اصلا انمار راحت شدم از مردنش 

هربار میومدم خونه و میدیدم اومده خونمون کلا حالم بد میشد 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

سوتی های گنده ی من!

جلو دو نفر بچه ایثارگر (خدمات) نشستم دارم از اینکه بچه ایثارگرها یهو رسمی قطعی میشن بدون آزمون انتقاد و مخالفت می کنم 

:/

بعد رفتم تو ایستگاه میگم اینا هر دوتاشون سهمیه داشتن 

میگه آره 

میگم از این ناراحتم که دلخوری پیش بیاد اگه می دونستم نمی گفتم ولی این نظر شخصیمه 

بعد یهو یه همکار مثل خودم برگشته میگه من اگه بودم جواب می دادم 

من هاج و واج موندم که این چی میگه 

میگم چی؟

میگه آره من بودم جوابتو می دادم 

یبار یکی بوده من جوابشم دادم ناراحتم شده گفتم به من چه که ناراحت شد 

من دارم کم کم هضم می کنم که نکنه اینم سهمیه داره 

میگم تو هم اونجا بودی؟

میگه آره یه تیکه بودم، رفتم 

 

من اونجا را ترک کردم و اومدم تو اتاقم 

و دارم با خودم فکر می کنم که () درباره ی این موضوع کجا حرف بزنم؟!

و رسیدم به اینجا و اینجا نوشتم 

 

دقیقا به قسمت پرانتز که رسیدم 

یکی از اون دو نفر اومد 

و من برای بار دوم (چون چند دقیقه پیشش ازش پرسیده بودم که تو هم از اونایی و گفته بود آره و گفته بودم ناراحت شدی؟گفت نه) دوباره باهاش صحبت کردم و گفتم اینو شخصیش نکنید و من اگه می دونستم نمی گفتم چون اینجور برداشت میشه که داری درباره ی همونایی که جلوتن این حرف را میزنی 

گفت نه خانم فلانی اون چیزی که از شما تو ذهن من هست، هست 

 

آروم شدم و اومدم ادامه ی متنمو بنویسم 

اما الان که تا اینجاش رسیدم باز اضطراب دارم :/

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

ادامه کتاب زمین انسان های من مونده! (البته کتاب از دوسنت اگزوپریه)

خیلی حالم خرابه نه؟ 

کتاب روی ردیف کتابهای دیگه است تا دیده بشه و نه کنارشون!

اما کو حوصله ی خوندنش!

اونم با اون ترجمه ی خرابش 

 

واقعا ولی کتاب بی نظیریه 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

روز رحلت پیامبر

روز رحلت پیامبر با یک گروه رفتیم کوه 

و تو مینی بوس هم آهنگ شاد گذاشن که من گفتم لطفا ملایم بذارید ولی به خودشون نیاوردن و دو همکاری که اونجا باهام آشنا شدن و دوست شدیم هم یه خورده چرت گفتن درباره شهادت و رحلت 

راه برگشت هم با اون یکی می نی بوس نشستم که توش یه آقا گفت کاش می شد مثل اون دفعه یکم رقص و آوازی چیزی می داشتیم ولی الان چون شهادت و چهل و هشتمه نمیشه 

 

خلاصه که فکر کنم علیرغم اینکه ازشون خوشم اومده خیلی باهاشون نرم چون خیلی خوشم نمیاد تو می نی بوس رقص راه بیفته :/ 

اوففففف اگه تو می نی بوس باشه که هیچی لابد ماسکم نخواهند زد :/

 

امروزم شهادت امام رضاست و من شیفتم 

خونه از صبح تدارک مراسم آش بود و من با قرص خوابیده بودم 

روز شهادت امام رضایی که روزگاری به خودم میگفتم هی دختر به خاطر روضه ها و آشمون تا حالا این روز حرم نبودم حالا برام یه روز بی معنی و مسخره است 

حالا یعنی بعد انتخاب رئیسی 

اومدم تو خیابون دم در محل کارم پرچم زدن سلام بر امام مهربانی ها

همینطور که فرمونو می چرخوندم ته دلم گفتم ببندید، جمع کنید بابا 

 

از روزی که رفت تو حرم جشن گرفت 

حس کردم ازم دزدیدنش 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..