هیچی جون ندارم

در حالیکه هیچ کاری هم نردم

فقط ظرفها را شستم که یکی هم شکسته

دل را هم با پیاز بار گذاشتم 

و قبلش حموم بودم، با یه سیب ناشتا

حموم! لیف! و آاااب بگیر و آااااب بگیر

خونه ام مثل گوه میمونه از شلختگی 

الانم باید برم سرکار 

ته کاری که بتونم بکنم یه نسکافه است 

که اونم سمه برام فکر کنم چون نصفش قنده

ولی وقتی انرژی ندارم چکار کنم

 

پ. ن. : واقعا از خودم تو اینجور مواقع بدم میاد 

انگار کاری و ثمره ای جز تولید خشکاله ندارم

تنها کاری که عقب نمیفته چون میذاری رو بخاری و تمام 

مت بالا را نوشتم بلند شدم نون خشکها را از سفره برداشتم و سفره را تا زدم

یک لیوان دیوه آب جوش آوردم ریختن تو دل ها

نسمافه ریختم، زمان سنج گاز را روشن کردم، الان باید سوار ناشین باشم اما مثل خر نشستم تا نسکافخ ام سرد شه بخورم

لباسهای مشکوک شپشی را جمع کردم و باز نشستم به نشتن تا نسکافه سرد شه 

ساعت سیزده و بیست هست و این یعنی دیر شده