۴ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

می دونید چرا کم نویس شدم؟

چون قدیما می نشستم پای هیمن سیستم های محل کارم و می نوشتم

سیستمی تقریبا مختص خودمو داشتم

و کسی نگاه نمی کرد

الان اما نه

و الان هم قاچاقی نشستم می نویسم

انصافا نوشتن با کیبورد سیستم خییییییییییلی راحت تر از صفحه ی گوشیه

 

در گیر و داریم

من در گیرودارهای روحی خودم که بالا و پایین می برتم و از شوهرم دور و نزدیکم می کنه

ولی تهشم می بینم شوهرمه که برای منه

مادرم اون شب رسما گفت که برای 5 نفر غذا می پزه (اول می گفت بعضیا نشستن چقدر خوردن هی با خودم یم گفتم انصافا کم ریختم که زیاد برنداشتم که) بعد واضح به برادرم گفت برای 5 نفر غذا می پزه و حالا که بعضیا سریع اومدن خوردن تو سهمتو نصف کن به برادرت برسه

و منم که دعوا کرده بودم همون 11 شب به محضی فهمیدم شوهرم به شهر رسیده خونه را ترک کردم و رفتم مغازه اش و باهم رفتیم خونه شون

بنده خدا ذوق کرده بود که من دلم براش تنگ شده

نمی دونه بیشتر از اون دلم برا اون خونه ای که مادرم توش نیست تنگ شده :|

 

 

 

 

همش باید با خودم تکرار کنم شوهرم سبک زندگی سختی داره و زحمت کشه تا تو خونه هی بهش گیر ندم پاشو کمکم کن

این اداهای کمک به زن برا مردهاییه که کارشون اداری و بخور بخوابیه نه شوهر من

درسته که من اداری نیستم و گاهی خیلی شلوغیم و من مرد نیستم

ولی بازم به پای شوهرم نمی رسم

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ن. ..

تولدشه

هنوز نیومده 

کار داره

نمیدونه براش تدارک دیدم در این حد 

گل را گذاشتم تو یخچال!

میلک شیک تو فریزر

الویه و کیک هم تو یخچال

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ن. ..

خرید کالا

این روزا خیلی اعصابم خرده 

تمرکز وحافظه اصلا ندارم

ساعت ده شب از موتور شوهرم پیاده شدم و گریه کنان رفتم بیمارستان و تو یه اتاق رست دراز کشیدم 

گریه کنان تو خیابون راه رفتم تا بیمارستان

هق هق کنان

 

چند روز پیش هم یه روز که صبحکار بودم از خونه ی شوهر گریه کنان رفتم تا بیمارستان

بعد وسط شیفت دوباره رفتم نشستم تو یه اتاق وگریه کردم

یه روز دیگه هم با اعصاب خرد و قهر با شوهر از خونه‌اش رفتم بیمارستان و همون اول ب بسم اللّه، بچه دو ساله احیا کردیم :|

موقع شوک دادن قایم شدم چون نتونستم نگاه کنم

اما وقتی ادامه دار شد من داشتم ماساژش می دادم و می گفتم ن. شاید یه روز بچه خودتو ماساژ قلبی بدی :|

تو بیمارستان یا وسیله های خودمو جا میذارم، یا برا یه رگ گیری ساده ده بار میرم بالا سر بیمار و برمیگردم که چسب نبردم الکل نبردم لوله نبردم...

یا دم به دقیقه خودکارجا میذارم و تهش گم می کنم (تو یه شیفت دو تا، سه‌تا) جوری که همکارام خودکارشونو بهم نمیدن 

یا داروی بیمار را با تاخیر میزنم چون هی میخوام برم بزنم باز یادم میره 

 

 

شوهرم مثل مامانم ایرادگیره

اون اول ازدواجمون دوبار بهم گفت کچل، به خاطر خالی بودن جلوی موهام 

 

حالام دو روز پیش، میگه چرا موهاتو رنگ نمیکنی و وقتی می پرسمچه رنگی و میگه مشکی، میگم مثل رنگ موهای خودم 

و اون میگه پس این سفیدا چیه 

 

وقتی بهش میگم دوستت دارم هیچی نمیگه

چند وقته دیالوگهای دوطرفه مون چینگ چینگ و دعواست دوستم میگه ما بعد چند سال این مرحله رسیدیم شما چه زود رسیدید به اینجاها 

و روز بعد که میگم من از حرفت تو فکرم میگه البته همه زندگیها توش این حرفا هست 

وقتی گریه می کنم بیشتر عصبانی میشه 

وقتی دلم گرفته و میگم بغل میخوام به خودش نمیاره 

 

امشب ساعت ده که ازش جدا شدم و گریه می کردم و دستموگرفتم جلو دهنم راه افتاد دنبالم که ماشینتو بدجایی گذاشتی بیا برش دار (دم مغازه ایشون گذاشتم چند قدم پایینتر‌) و محل نذاشتم و انداختم تو پارک و یهو گریه ام گرفت

نشستم رو نیمکت و یه مرد دیدم ترسیدم بلند شدم و رفتم با دستی که جلو دهنم بود 

اون هم تنها دغدغه اش ماشین بدجا پارک شده ی من بود 

رفتم بیمارستان بعد تاکسی گرفتم رفتم ماشینو برداشتم اومدم خونه 

زنگ زده جواب ندادم

و پیامک داده برو ماشینو بردار 

آره من که خر کسخولم باز عصبانیتم پایین میاد دوباره از این خونه فرارمیکنم میام همونجا، تو چرا غصه بخوری، فقط صبر می کنی 

 

تو راه برای بار چندم با خودم میگفتم گوه خوردم شوهر کردم

نونم کم بود آبم کم بود شوهر کردنم چی بود؟! 

گفتم غلط بکنم گوه بخورم بچه بیارم

بره زن دیگه بگیره بچه کنه

بعدم طلاق

کا ش حداقل حق طلاق می گرفتم 

 

 

 

به وقت خرید مبل عن و تختخواب سگ

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ن. ..

عدم ثبات روانی

نمی دونم تو پریودم اینجوریم یا همیشه اینجوریم 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..