هرکسی یه آرزویی داره
یه حاجتی داره
سالهاست تک آرزو و تک حاجتم مرگه
ای امام رضا به حق این ساعت بارون، میانجی من شو پیش خدا تا به آرزوم برسم
که هیچی نیست
هیچ چیزی برای دلخوشی نیست
ای امام رضایی که مشهوری از همه مهربونتری و بهت میگن رئوف
هرکسی یه آرزویی داره
یه حاجتی داره
سالهاست تک آرزو و تک حاجتم مرگه
ای امام رضا به حق این ساعت بارون، میانجی من شو پیش خدا تا به آرزوم برسم
که هیچی نیست
هیچ چیزی برای دلخوشی نیست
ای امام رضایی که مشهوری از همه مهربونتری و بهت میگن رئوف
وقتی که جوونی، با سرعت و شتاب و هیجان می رونی
سنت که میره بالا ترس داری
بزنه و تصادف هم داشته باشی
یا ماشینت عیب داشته باشه
ازدواجو میگم، مثل رانندگی و سرعتش می مونه
چقدر دلم میخواد دیگه کسی نیاد خواستگاریم
چرا واقعا ده سال پیش کسی منو نمی شناخت برای ازدواج و معرفی کردن؟
چرا حالا یادشون از من اومده؟
اونم کسایی که به زور باید بشینی درباره شون فکر کنی، چون به اندازه کافی خوب نیستن
شاید این وحشی اول به ذهن، دختر رها بیاد
یا کسی که تو دل طبیعت بزرگ شده
کسی که تو قید و بندها خودشو محدود نکرده
اما من منظورم یه بی ادب فحاش احمق روانیه
که نویسنده ی این وبلاگه
اونقدر از بی خواستگاری ضربه خوردم که واقعا به هر کسی جواب میدم
جرأت اصلا ندارم نه بگم
اصلا
کل زندگیم شد روانشناس رفتن و مشاوره و روانپزشک و کلاس روان پزشکی و...
یه عالمه حسرت
یه زمانی یه دختر فوق العاده داغ بودم
حالا به لطف فیبروم و داروهاش و بعدشم این آخری آسنترا میل جنسی از بین داره میره
خیلی خیلی پایینه
تو وجودم حسی که هست اینه: بذار بخوابم
همیشه بخوابم
کم خونی هم گرفتم از فیبروم
شیاف و مفنامیک هم باید استفاده کنم که راستش مرتب استفاده نمی کنم
قرص آهن هم همینطور
تازه اون ویتامین دی پایینم که به زور آوردمش تو رنج نمی دونم الان چنده
خلاصه که
همینا