۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

خیلی تنهام

هنوز پام تو گچه

آتل گچی

بنا به داستانی مفصل، اتل را عوض کردم و دیشب و پریشب خونه ی پدری خوابیدم

شوهرم تو زمینه ی مشکلات سلامتی هم بااااز عین مامانمه

وقتی دستم مویه کرده بود و مامان طعنه زده بود

و حالا پام آسیب دیده و شوهرم طعنه میزنه

دیشب اونجا خوابیدم و شوهر رفت سرویس و کلی هم بارم کرد که با گچ خیس کارها را چرا انجام نمیدم بعد برم؟!

یعنی من رو شست پام فقط بودم!!!

امروز طهر بعد شیفت شلوغم که باعث پادردم شد رفتم خونه ی پدری، چون شوهر هنوز نبود و من ناهار نداشتم

و نیم ساعت بعد با چشم گریون و با چمدون پر برگشتم خونه ی خودم و۶۵ پله مون را بالااومدم و یک تخم مرغ و یک گوجه را قاطی کردم و خوردم (ساعت ٣)

خواهرشوهرم که بحث فجیعم با ‌شوهر سر اون بد و فکر می کردم بلاکش کردم ولی نکردم زنگ زد و جواب ندادم گور باباش و ننه اش

بعدم پیام داد شتیدم ناخوش احوالی زنگ زدم حالتو بپرسم

برو پدرسگ، خواهرت همینجاست، تو چند قدمی من، نمیاد ازم سر بزنه!!!! میذاره وقتی نیستم زنگ میزنه!!!! منم گذاشتمش تو بلاک لیست

اون وقت تو میخواستی از شمال زنگ بزنی حالمو بپرسی؟ تف تو ذاتتون

اون خواهرت شوهرش از کربلا اومده، ادعای سجاده آب کشیدن هم داره، شوهر هم تنها میره خونشون و با خجالت و شرمندگی عذرخواهی می کنه که من گچ پام تازه است اونوقت اونا زنگ نمیزنن بعد همه به تو خبر میدن تو زنگ بزنی؟!

 

استراحت و گوشی بازی کردم و بلند شدم سینکهای پر را سه ساعت شستم که شوهر طعته های دبروزش برا اونا بود!

سفره را انداختم تو تاید که شوهر با بی دست و پایی سفره ای که تازه شسته بودم و از رو بند آورده بودم را زیر روغن کرد

گاز را سابیدم

و گریه کردم

گریه کردم 

و حالا بابونه دم کردم تا تمدد اعصاب بشه 

که نمیشه 

فقط نقطه ی جوش را احتمالا تا شصت درجه بیاره پایین 

 

همین 

 

راستی 

شهادت امام رضا برای آش خونمون آف کرده بودم و از فرداش هم مرخصی داشتم

ولی امروز تصمیمو گرفتم

هم ن روز میرم مرخصی (اگه قسمتم باشه) و اگر قسمتم نبود هم نمیرم اون خونه 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

اشتباهات رفتاری، پس کله ای های خدایی

پس کله ای پای منه که تو آتل گچیه 

اشتباهمم دعوای شدید با شوهرمه سر خواهر و خواهرزاده اش

 

بعد اشتباه بعدیم اینه که حرف زشتی که همسرم بهم زده را میام تو خونه با چشم گریون به بابام میگم و دیگه نمیگم که من با لباسی که دستم بود تو سروصورت شوهرم میزدم و اون سکوت کرده بود 

 

 

خواهرم میگه خاک تو سرت (البته این کلمه را نمیگه) که به ماه اول زندگیت نرسیده چمدون بستی اومدی

و از دعواهای شدید اول زندگیش و دوران عقدش میگه و تهش میگه الان هفت سال از زندگیم گذشته و دارم میگم

شوهرمم که طفلی افتاد به منت کشی 

گرچه امشب گله ی ضمنیش را از اینکه دعوامونو خانواده ام میدونن، رسوند 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
ن. ..

روزهای زندگی

سلام 

خوبین؟

من چطورم؟ بد نیستم

همین الان خوبم

دیشب مامان رفت کربلا

و برام ارزشمند بود که همسرم تو جاده بود و نزدیکای شهر بود و من گفتم اگه دوست داشتی حال داشتی ما ترمینالیم و اون خودشو رسوند

و یه پلاستیک انگور (فکر کنم سرباری) به عنوان تو راهی به مامانم داد

دامادی که خیلی با هم ارتباطی نداشتن

و خدا میدونه چه قندی تو دلم آب شد

 

مسائل حقوقی بدی دارن

و سرصبح همسر به شدت فراوان عصبانی شد

و من اولش بی خیال به سیستمم نگاه می کردم و دنبال کارای عکسای بیخود خودم بودم و بعد یهو گفتم دیوانه این اعصابش خرده

و بغلش کردم

تهشم میخواست بره براش شربت بهارنارنج و بیدمشک درست کردم و گفتم این برای اعصابه

خدا کنه کارشون درست بشه ان شاءاللَّه 

 

ما خونمونیم 

حتی دیشب که شوهرم گفت من خسته ام و میخوابم تو خواستی خونه ی بابات بمونی، بمون من اومدم خونه

 

خیلی جنگ و دعوا داشتیم با هم تو این مدت

و تهش من رفتم دکتر روان

و گفتم تو خونه ی پدری با مامانم یه سره دعوا داشتم و حالا با همسرم 

و گفتم وسواس دارم که دعوام کرد که تو وقت ازدواجت بهش نگفتی و حالا قلدر بازی برا وسواسیت درمیاری؟ و تحصیلاتت بالاتره و وقتی قبول کردی این قلدربازی ها چیه؟ و دنبال درمان وسواست هم معلوم نیست چرا نیستی

خلاصه که چهارمدل قرص داد که به طرز وحشتناکی هر دوازده ساعت و هر هشت ساعت بودن!!! و همچنین یه آمپول آرام بخش

چند روزی ترسیدم شروع کنم و تهش گفتم تو بهش گفتی شاغلی، ولش کن شروع کن

شروع کردم و خوااااب آااالووود

دیگه روزسوم تماس گرفتم و قرصها یهو شدن یبار درروز، به جز یکی که دو بار در روزه، اونم با دوزپایین

الانم که می نویسم ده دقیقه ای هست یکیو خوردم و کمی گیجم کرده

 

 

قیمه های خوبی درست می کنم _خودم راضیم 😊 گرچه که شماها قیمه را بار میذارید میرید من دویست بار چکش می کنم 🤭🤷‍♀️ مجبورم داداش مجججبور چون کم تجربه ام یا بهتره بگم تقریبا بی تجربه

یبارم قرمه سبزی پختم که نفهمیدم تشکر شوهرم واقعا برای خوب شدنش بود یا به خاطر اینکه قهر کردم بعدش

امروزم لوبیا پلو گذاشتم

وای خدایی گیج شدم

فردا که صبحکارم قرصه را خوردم چیکار کنم ☹️ هر روز تو شیفت یک گیجی بدی می گیرم

فعلا

یه ده دقیقه چشمامو ببندم 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ن. ..