۸ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

مشاور خانم

دو تا خواهرهامو شانسکی فرستاده بودم اینجا تا اینکه سر مسائلی که نمی خواستم با آقای روانشناسم صحبت کنم اومدم پیش این خانم

 

و چه احساس خوبی ازش گرفتم

از این خانم دکتر روانشناس

شاید واقعا نیاز به یک همجنس خودم برای یادگیری و راهنمایی داشتم

 

خدا کنه بتونم درست بشم

 

 

در جلسه دوم به من چیزی که گفت به زبون عامیانه ای خودمون میشه: این ره که تو می روی در زندگی مشترک به ترکستان است

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

سینوزیت

داشتم سفیکسیم می خوردم که رفتیم برا روز ملی عطار

و

بله با چشمهای چرکی از خواب بیدار شدم متوررررم

 

الان نفازولین نیم ساعتیه انداختم خیلی بهتر شدم کاش از صبح به دکترمون می گفتم

سردرد شده بودما :|

برم سیپروفلوکساسین هم از داروخونه ی بیرون بگیرم، اینجا که نداشت

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ن. ..

اعصاب خرد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
ن. ..

یا کریم آل اللّه یا وجیها عنداللّه

وسط ماه خدا قشنگترین ماه اومد 

تولد کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی جان مبارک

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ن. ..

رسیدنم به خیر

هفته دوم عید رفتم سفر یعنی دو نفری رفتیم سفر

خوش گذشت ده روز شد خسته شدیم

خیلی شهرها را دکی کردیم و برگشتیم

بقیه شم بپرسید تا بگم :)

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ن. ..

سحری پزون

بسم الله الرحمن الرحیم

اینجانب ن. بیان بدینوسیله اعلام میدارم تا آشپز شدن راه زیادی دارم

شب اول ماه را برنج کته ای که شور شد و کتلت پختم که نمدونم چرا کتلتهام مثل همیشه ی خونه ی خودمون نشد :/

 دیشب هم ماکارونی پختم که شانسم افطاری زیاد نخورده بودم دوزاده شب گشنه ام شد اومدم بخورم دیدم سفیده! هم رب زده بودم هم تو آب ماکارونی و سس هر دو زرچوبه :|

خلاصه دوباره رب و زرچوبه تفت دادم به ماکارونی اضافه کردم تا بنده ی خدا شوهرم ته دلش منو فحش نده

 

 

دیشبم رفتم خونه مون هررررررررررررررچی لباس داشتم رو ریختم تو چمدونم و آوردم خونه همسر (پدر همسر)

تا کی قسمتمون باشه رسسسسسسسسما شروع کنیم در خونه ی خودمون زندگیمونو :)

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ن. ..

میگه شاید شاید نیست، شاید یه سورپرایزه

وقتی میگی شاید این کار را بکنم دوپامین میره بالا 

چون مغز دوست داره سورپرایز بشه

حالا اگه این شاید عملی نشه، مغز یه شکست روحی می خوره

 

 

میگه گاهی از کنار خیلی چیزا بی اهمیت رد میشیم و دقت نمی کنیم که کار درست یا رفتار درست کردیم یا نه، و فکر می کنیم حال خوبمون کافیه، اما باعث میشه یه چیزایی را از دست بدیم که ممکنه دیگه هیچ وقت تکرار نشن

میگفت جوری زندگی کن که باید

می گفت جوری که درسته

 

 

 

 

حالا اون اولی و دومی را قاطی کنی میشه حال خراب امروز من 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

صبح روز عید

دلم رگفته

و حوصله نوشتنشو ندارم

اونقدر دلم گرفته که حس می کنم تبریک عید گفتن به همکارا چرت ترین کار ممکنه

نشستم سرجام

نرفتم اتاق های دیگه احوالپرسی کنم

نگهبان میگه چقدر گرفته ای

من دختر دیروزم؟ که با اونننننننننننن همه انرژی از اینجا زدم بیرون؟

نه

من الان یه دختر بازنده ام که صبح عید اومده سرکار

اونم خیلی دیر

و ظهر نمی دونه شوهرش میاد یا نه

و حوصله هیچیو هم نداره

و دلم میخواد بنویسم

ولی سیستم سرکارم هست و با کیبورد هی صدا میده و میترسم بغل دستی بفهمه

اگه رفتم پایینو گوشیو برداتشم شاید نوشتم

 

اتاق احیا کنارمه

همزمان با ورودم آمبولانس یه مرد را آورد

خاواده اش پشت در با استرس ایستادن

پسر نوجوون را دارم میبینم از لای در به داخل نگاه می کنه

من جزو گروه احیا امرزو نیستم

امیدوارم روز عیدشون و عید نوروزشون به خیر بگذره

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ن. ..