سلام 
چند روز پیشا از ماه عسل برگشتیم 
ماه عسلی که تو دفترچه ام نوشتم برای دومین بار میگم دیگه باهاش مسافرت نمیام 
و راستشو بخواهید الان با اون نظر و نوشته ام موافق نیستم 
چون پی ام اس ام بوده و من نمی دونستم 
مثل سری های پیش چننند تا شهر را رفتیم 
دعوا هم چند بار کردیم 
ولی الان خوبیم شکر خدا 
بی خیال تمیزی و مرتبی خونه شدم و هم خودم حالم خوب شد و هم شوهرم 
و البته که این بی خیال شدن به دلیل این پا بود 
بله من بازم رفتم ارتوپد و برای قوزک بند آتل دار نوشت و گفت باید بری فیزیوتراپی و از وقت گچ گرفتنت گذشته 
و من با خودم گفتم گچ هم می خواسته!!!
و خلاصه که دو جلسه رفتم فیزیوتراپی و پام تو آتله و می سوزه 
همسر رفت سوریس و دو شب تو خونه تنها بود م 
و نترسیدم 
شیفتهامون راستش تا امروز خیلی شلوغ بوده و ان شاءالله که امروز خوب خواهد بود 

یه روز که همسر خونه بود پنج و نیم صبح بعد نماز هرچی تلاش کردم خوابم نبرد 
بلند شدم در اتاق را بستم تا ظرفها را بشورم و لق و پق صداشون شوهرمو بیدار نکنه که...
یه موش از کنار سینک دراومد 
و چنان جیغی کشیدم که شوهر بدبختم اومده بود بیرون و داد میزد چی شده 

خلاصه که باز رفت سرویس و منم با اجازتون اونجا نموندم 
تله موش گذاشت 
امروز برگشت منم برگشتم گفت موشه افتاده تو تله ولی دست احتیاط دوباره تله را کار گذاشته که موش دیگه ای نباشه 
نمی دونم چرا باور نکردم و فکر کردم برا دلخوشی من میگه 
در حالیکه تجربه ثابت کرده راستگویه برای من 
راستش بابام از این دروغهای مصلحتی میگه 

خلاصه ظهر سر نهار عمس صحنه ی شکار را نشونم داد و منم از فضله هایی که دیده بودم بهش گفتم 

در مورد وسواسی ام
در تلاشم 
واقعا 

به وقت خونه ی بهشتی من و همسرجان 

 

 

 

 

 

پ.ن: نهار امروز یه خورشت مرغ واقعا خوشمزه پختم :)