جلو دو نفر بچه ایثارگر (خدمات) نشستم دارم از اینکه بچه ایثارگرها یهو رسمی قطعی میشن بدون آزمون انتقاد و مخالفت می کنم 

:/

بعد رفتم تو ایستگاه میگم اینا هر دوتاشون سهمیه داشتن 

میگه آره 

میگم از این ناراحتم که دلخوری پیش بیاد اگه می دونستم نمی گفتم ولی این نظر شخصیمه 

بعد یهو یه همکار مثل خودم برگشته میگه من اگه بودم جواب می دادم 

من هاج و واج موندم که این چی میگه 

میگم چی؟

میگه آره من بودم جوابتو می دادم 

یبار یکی بوده من جوابشم دادم ناراحتم شده گفتم به من چه که ناراحت شد 

من دارم کم کم هضم می کنم که نکنه اینم سهمیه داره 

میگم تو هم اونجا بودی؟

میگه آره یه تیکه بودم، رفتم 

 

من اونجا را ترک کردم و اومدم تو اتاقم 

و دارم با خودم فکر می کنم که () درباره ی این موضوع کجا حرف بزنم؟!

و رسیدم به اینجا و اینجا نوشتم 

 

دقیقا به قسمت پرانتز که رسیدم 

یکی از اون دو نفر اومد 

و من برای بار دوم (چون چند دقیقه پیشش ازش پرسیده بودم که تو هم از اونایی و گفته بود آره و گفته بودم ناراحت شدی؟گفت نه) دوباره باهاش صحبت کردم و گفتم اینو شخصیش نکنید و من اگه می دونستم نمی گفتم چون اینجور برداشت میشه که داری درباره ی همونایی که جلوتن این حرف را میزنی 

گفت نه خانم فلانی اون چیزی که از شما تو ذهن من هست، هست 

 

آروم شدم و اومدم ادامه ی متنمو بنویسم 

اما الان که تا اینجاش رسیدم باز اضطراب دارم :/