وقتی آدمها احمقند و تمام کارهاشونو با هم میذارن 

وقتی دیروز رب دارند، چهلمی رفتن دارند، باز برگردن ادامه رب

باز شب بیای ببینی بخاری را دارن تو اتاق نصب می کنن جایی که سوراخ لوله نداشته! و اون سوراخ را توی دیوار کندن!

و افتخارشون هم اسنه که یک عالمه کار را بدون برنامه و یهویی باهم انجام بدن 

و از شوهرشون و خودشون کار بکشن تا نشون بدن که اگه تو لش هستی

من و شوهرم خودمون بلدیم 

حالا صبح با این جمله بیدار شدم که اول نوبت از یک دکتر عمومی بگیر 

و اون دمتر هم که تامین اجتماعی هست نه دمتر بیمارستان جون دکتر تامین اجتماعی رایگان بی منت دختره!

همین دیروز یا پریروز بود که با خودم می گفتم این بابای من با این حجم سیگارش و این سرفه هایی که نشون از سینه ش داره خوبه کرونا نگزفته 

بابام مشتری بهش زنگ زده میگه عصر نوبت دکتر دارم برم خیالم جمع شه این کرونای لعنتی نباشه

تو هال نشسته حُلّ و حُل سرفه می کنه 

و بعدم باز میخواد راه بیفته بره دنبال کاراش :|

مامانمم دنبالشه دارن نمدونم از صبح چه کارهایی می کنن

بلند شدم یه نگاه انداختم می بینم یه ماسک رو صورتشه که دقیقا موقع سرفه میدتش پایین و با دست نگه میداره تا سرفه کنه 

منم بلند شدم در اتاقو بستم 

یعنی یه ریز سرفه می کنه هاااا

 

باز خدا را شکر بقیه واکسن زدن (خواهر کوچیکه و برادر کوچیکه سینوفارم و برادر بزرگه آسترازنکا) 

ولی من واکسنم چون فروردین بود دیگه اثرش تموم شده انصافا (اسپوتنیک)

جلو در اتاقم به بیرون هم کمد گذاشتن و من برای رفتن به دستشویی مجبورم برم داخل هال

کلا خیلی وقته نزدیک یک ماه یعنی که با ننه بابام کات شدم

از بعد مرگ مادربزرگه 

باورتون میشه هرچند دفعه ای که رفتیم سر خاک من سر خاک هیچ کدوم ازشون نرفتم؟

سریع بکه ها را برداشتم بردم تو پارکش به بازی 

رسما تنها دلیل ته ذهن خودم  برای رفتن به سر خاک!

نه علاقه ای به زنده هاشون دارم و نه مرده هاشون 

اون مادربزرگم اول سال نود و هشت مرد 

جای قبرش تو جای لاکچری اون قبرستونه 

تو باغ امامزاده 

من نرفتم اصلا 

الان چهار تا ننه و بابابزرگ و دو عمه ی فوت شده اونجا هستن 

این اواخر فوتی از همکارها هم داشتیم 

و من قبرستون رفتم 

اما نرفتم سر خاک هیچکدومشون 

سر این مادربزرگ آخری که هییییچ 

اصلا انمار راحت شدم از مردنش 

هربار میومدم خونه و میدیدم اومده خونمون کلا حالم بد میشد