دلم برنمیداره از آشپزخونه مون چیزی بخورم 

دلم برنمیداره دست به چیزی بزنم 

صبح صداشو شنیدم رفته بود سر سطل قند و قند می‌ریخت تو قندون!

:/

یا تو سینک ظرفشویی اخ و تف می کرد! خوب من که عمرا دلم برداره از اونجا استکان بردارم یا پیشدستی بردارم و صبحونه توش بذارم

 

فست فود سفارش دادم 

سرفه های صبحش داغون بود 

گفتم اون شربت دیفن را دو قاشق بخور 

یه ماسک زپرتی گذاشته که تعویض قسم میخورم نشده 

به داداشم میگم برو یه بسته دستکش نایلونی بخر بابا دستش کنه 

میگه از سطوح منتقل نمیشه 

میگم چرا کسی که سرفه می کنه تا بیست و چهار ساعت میشه 

میگه بابا تو دستکش دستت می کنی؟

به همین راحتی 

 

 

 

از دیروز روانم پاک به هم ریخته

مغزم داره می پوکه