نام نویسی کردم با تخفیف برای یه برنامه ای تو یه مجموعه ای به مناسبت شب یلدا

هشت نفر نامنویسی کردم 

خودم و خواهر کوچیکه و برادرام

بعد دو خواهر دیگرم و بچه هاشون 

لحظه آخری بودم و تخفیفشون همون موقع بود 

گفتم خواهرمو مطمئن نیستم و الانم نیمه شبه 

قرار شد پولو بپردازم و تا فردا شبش خبر بدم 

برادر کوچیکه از همون شب یا فرداش، بیمار شد

سرفه و سردرد و بعدشم تب :/

سرم زدمش چون تبش بالا بود 

 

خواهرام هیچکدوم نخواستن

مامان علی که کلا باهام قهره 

مامان فاطمه ساداتم گفت نفری ۴٠ تومن گرونه :/

اونا را کنسل کردم

دیروز عصر سرکار بودم شب که شد برادر بزرگم زنگ زد که سرفه دارم

بله :/

دیشب اومد دکتر و حالش بد نبود فقط سرفه داشت 

گفت سرفه م خشکه 

دکترم دیفن کامپاند و سیتریزین داد

 

حالا الان با صدای ناله ش بلند شدم 

میگه سرفه می کنم همه ی بدنم میخواد از هم کنده شه 

کجا؟ وسط هال

مامانمم با یه لایه ماسک کنارش نشسته

تازه همین مامانم خونه ی خواهرمم رفته (فردای مریض شدن اولی) برای نگهداری بچه ش 

الان داشت با خواهرم تلفنی حرف میزد و فهمیدم بچه ی اونم مریضه :/

من و خواهرکوچیکه تو اتاق غذا میخوریم 

به کوچیکه گفتم نیری بیرون فقط ماسک بزن 

بابام دیشب تو هال بدون ماسک بود 

پریشب وقتی گفتم چرا بی ماسکی گفت مشکلی ندارم 

الان برادر بزرگه میگه اون یکی سرم زد که خوب شد نه؟ میگم اون تب داشت که سرم زد :/

در و پنجره ی هال بسته 

و بوی اسفند هال را برداشته

می ترسم با باز کردن در هال فحش بخورم 

یک کوچولو بازش می کنم و میام تو اتاقم 

و پنجره ی اتاقم رو باز می کنم و درشو می بندم 

مامانم داره مایعات گرم و جوشانده میده به برادرم 

ولی الان در شدت سرفه ی اون، بهش میگه بیا آب نمک غرغره کن 

داداشمم یک سره آی آی آی آی 

با هر نفس :/

خونمون اینقدر برام ناامن شده که دیشب از سر کار اومدم صورتمو نشستم

چون نه از سرویس بهداشتی دلم برمیداره نه از ظرفشویی آشپزخونه 

و با همون وضع به زور خوابیدم 

امروز عصرکارم و شب همه خونه ی دایی وسطی برای یلدا دعوتن 

نمیدونم میخوان چکار کنن 

من که نمیرم، گناهه به نظرم 

فردا شب هم فقط منم و خواهرم که اگه خدا بخواد و قسمتمون باشه به اون مراسم برسیم :|

 

یادمه پارسال هم خونه خودمون میخواست خواهرم بیاد چون داداشم مشکوک بود کنسل شد