امروز حالم بهتره

با اینکه فشارم پایینتر از دیروز بود 

و با اینکه بعد سرم زدن به شیفت برگشتم 

شاید چون یه نهار حسابی خوردم 

نمی دونم 

واقعا احتمالش هستا 

چون دیروز از سرم که برگشتم خونه، با دیدن ماکارونی لعنتی لب نزدم 

تمام روز را تا شب خواب بودم

اما امروز، از یه آشپزخونه غذا گرفتم

دانشجو تو شیفت داشتیم

و کلا دو بیمار بهم خورد 

 

بعدم که اومدم خونه پس از ده روز یا بیشتر، چهارده روز، دل را زدم به دریا و زنگ زدم به خواهرم تا با علی حرف بزنم 

واقعا می ترسیدم جواب نده 

اما جواب داد و با دیدن تصگیر علی از خوشحالی جیغ زدم 😍😍😍

بعدشم من و خواهر کوچیکه این طرف و اون و علی هم اون طرف با هم رقصیدیم

گرچه خواهرم هنوز با من سرسنگینه 

ولی دلم با دیدن علی حالش جا اومد :)

 

 

سورونج هم تلفظ خنده دار ماهاست به سرم 

سوزن هم که به آمپول پیرزن پیرمردها میگن

معده ام داغون شده آقا... داغون!

دقیقا به خاطر ماجراهایِ از اول دی!