امروز یاد گذشته ام 

یاد سالهای آغازین کارم

چه جوش ها که نزدم 

جوش هایی که از بین رفتند 

اما اثر خودشونو گذاشتن 

یادمه غزاله با کفش ورزشی تو برف شلپ شولوپ اومده بود

و من همه ی مواظبتم رو می کردم که شلپ شولوپ تو بیمارستان نکنم که بهم بپاشه که نجسه و... که تز گوشه ی کفش وارد نشه، که تو توالت پشنگ نشه... 

😔

sad

یادمه وقتی خواهرم تو تهران از یک روحانی پرسیده بود و اون گفته بود اگه هفته ای یکبار بشورن پاکه

و من فحش داده بودم، و هنوزم فح‌ش میدم، رکیک هم میدم

چطور ممکنه کف بیمارستان با هفته ای یکبار شستن، همیشه پاک باشه؟ جز اینکه می دونید احکامتون به چسی بنده؟!

کفش عوض می کردم، بازم نمتونستم 

چه قدر جوش و غصه می خوردم و زجر به معنای واقعی می کشیدم

وای اگر که کفش من بنددار هم می بود

از برف به همین خاطر متنفر بودم!

دانشجویی تو برف رفتیم یکی از ییلاقات 

و من رد پای سگ دیدم و تماک بدنم به لرز افتاد که پامو کما بذارم، کجا نذارم sadsad​​​​​​

و اینا همه حقیقت داشت و من درگیر بودم تا وقتی که خشکسالی شد و برف نیومد

و حالا بیمارستانمون دیگه تروما نیست و کرونا است 

و وسواس منم تو کرونا پیچیده 

 

به بهانه ی برفی که دیشب بارید