فیلو فیلبان و کنترل خشم و گشتالت

گفت اینجوری پیش بره، اهل طلاق نیست، بی محلی بهت می کنه چند برابر عذاب می کشی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

وح وح

حالم به هم میخوره از متاهلی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

روزی که تولد بابام بود

یادم نمیره زنیکه ی پست فطرت

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

برای تولد بابام که فردا هست چکار کنم؟

نظر بدید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

می دونید چرا کم نویس شدم؟

چون قدیما می نشستم پای هیمن سیستم های محل کارم و می نوشتم

سیستمی تقریبا مختص خودمو داشتم

و کسی نگاه نمی کرد

الان اما نه

و الان هم قاچاقی نشستم می نویسم

انصافا نوشتن با کیبورد سیستم خییییییییییلی راحت تر از صفحه ی گوشیه

 

در گیر و داریم

من در گیرودارهای روحی خودم که بالا و پایین می برتم و از شوهرم دور و نزدیکم می کنه

ولی تهشم می بینم شوهرمه که برای منه

مادرم اون شب رسما گفت که برای 5 نفر غذا می پزه (اول می گفت بعضیا نشستن چقدر خوردن هی با خودم یم گفتم انصافا کم ریختم که زیاد برنداشتم که) بعد واضح به برادرم گفت برای 5 نفر غذا می پزه و حالا که بعضیا سریع اومدن خوردن تو سهمتو نصف کن به برادرت برسه

و منم که دعوا کرده بودم همون 11 شب به محضی فهمیدم شوهرم به شهر رسیده خونه را ترک کردم و رفتم مغازه اش و باهم رفتیم خونه شون

بنده خدا ذوق کرده بود که من دلم براش تنگ شده

نمی دونه بیشتر از اون دلم برا اون خونه ای که مادرم توش نیست تنگ شده :|

 

 

 

 

همش باید با خودم تکرار کنم شوهرم سبک زندگی سختی داره و زحمت کشه تا تو خونه هی بهش گیر ندم پاشو کمکم کن

این اداهای کمک به زن برا مردهاییه که کارشون اداری و بخور بخوابیه نه شوهر من

درسته که من اداری نیستم و گاهی خیلی شلوغیم و من مرد نیستم

ولی بازم به پای شوهرم نمی رسم

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ن. ..

تولدشه

هنوز نیومده 

کار داره

نمیدونه براش تدارک دیدم در این حد 

گل را گذاشتم تو یخچال!

میلک شیک تو فریزر

الویه و کیک هم تو یخچال

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ن. ..

عدم ثبات روانی

نمی دونم تو پریودم اینجوریم یا همیشه اینجوریم 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

یک خری سنگ میندازه توچاه وبعدسرچاه وایمیسته و ازخوشی عرعر میکنه بعد صد نفر نمتونن اون سنگو دربیارن

این توصیفیه که می تونم برای پدرشوهرم بگم 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

سرباز بیمار

وقتی به مرخصی میاد و بعد سردرد میشه و از شدت سردرد بستری میشه و بعد هیدروسفالی از آب درمیاد (بطنهای مغزی پرمایع) که باید عمل بشه و تو مغزش وسیله بذارن

😔😔😔😔😔😔😔😔

الهی به حق علی که عملش با موفقیت انجام شده باشه و بعدها هم بندی خرابی عفونت یا هیچی نگیره و به زندگی عادی و نرمال برگرده ان شاءاللَّه

آخ که لحظه ی آخر وقتی خواستن رو برانکارد آمبولانس بذارنش و ببرنش و یهو یکی گفت کُده؟ و لحظه تحویل شیفت بود و برگشتم و دیدم بابای پیرش پشتشو کرد و دو دستی زد تو سرش (باباهه رو به من بود) همه با کده؟ برگشتن نگاه کردن و ساکت شدن و بعد گفتن تشنج کرده و نفس راحتی کشیدم که کد نیست

آخ از اون چهره ی پدرش

آخ از اون استرسی که به قلبش وارد شد

آخ از اون نگرانی که دکتر بهشون گفت

آخ از اون دستی که کوبیده ‌شد

 

 

 

چند روز پیش بچه ای هفتاد و شش روزه که ان شاءاللَّه الان بزرگتره را آوردن، بی حال و ساکت و خواب

پدر مادرش گفتن فقط ضربانشو بگیرید اگه بالا بود می بریمش مرکز استان

و چست لیدها رو میخواستیم بهش بزنیم باید قیچی می کردیم و باباش طاقت نداشت و میگفت زود باشید فقط

و زدیم و وای از اون ثانیه ای که خودم چشمم به مانیتور افتاد

اون خطهای تیزی که نه تنها مانیتور که سقف آسمونو میخواست پاره کنه، دویست و شصت ضربه!

و پدر و مادر و یه زن دیگه که باهاشون بود و منطقی اما به شدت مضطرب بودن را آروم کردیم که بابا خطرناکه دو ساعت تا مرکز استان راهه و شانس که سوپروایزر بود و از بچه ی اونقدری با همچون %ربان قلبی که رگها رو هم خوابه مگه میشد رگ گرفت؟! و من دقیقا برای همین داشتم میمردم از ترس و از به دردنخوردنمون

و نهایتا بچه را با آمبولانس فرستادیم بیمارستان اطفالمون و فوق تخصص قلب اطفال هم الحمدللّه تو شهرمون داریم

واون بچه دارو یا شوک میخواست و هر دو رگ و هردو در اسرع وقت

و سوپروایزر پای تلفن به بالادستیش گفت نمیشد دیگه و من تا حالا کسیو اینجوری بین بیمارستان نفرستادم اما اگه منتطر رگ گیری می‌شدیم (و من ته دلم گفتم ممکن بود بمیره) و بعد دوستم گفت یکی گفته بچه را با فلانی _ یعنی من_  می فرستادین (دو نفر از همکارها باهاش رفتن، معمولا یه همکار میره) بعد دوستم که دیده بود من سر زنگ زدن به قلب اطفال که یه سره مشغدل بود و تهشم جواب نداد چقدر حرص خوردم و جوش زدم و سر اینکه اون بچه را نمتونیم کاری بکنیم و سر لینکه چققققدر قلبش زیاد میزنه و اینکه چققققدر من جوشی و استرسی هستم گفته بود اگه فلانیو میفرستادید سکته می کرد و گفتم آره به خدا سکته می کردم

چند روزه گذشته و من هنوز یادمه

دوتا پزشکامون می گفتن چیزی نبود وضعیتش پایدار بود برا بچه و نوزاد 130تا میزنه تا 140 تا، گفتم باشه خوب این دو برابر میزد و تا کی میتونست دو برابر بزنه؟ و ما که بدون رگ نمتونستیم کاری براش بکنیم

😭😭😭😭😭😭

گفتن درمان داره اما باید سنش بالاتر بره فکر کنم درمان جراحی

 

 

خدایا هنوز دلم پیش اون سربازه 

خدایا به حق عزیزان درگاهت 

به حق آه دل اون پدر که چهره ی زحمت کشیده ای داشت 

خدایا همه ی بیماران رو 

همه ی بیماران رو شفای کامل، کامل و کامل بده

و این سرباز رو هم شفای کامل و فوری بده، درمان بدون عارضه و به بهترین شکل

یا ارحم الرّاحمین

 

 

التماس دعا 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ن. ..

اشکهام سر قبر دو برادر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
ن. ..