اولین مهمون دعوتی رسمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

چراغی که به خانه رواست در مسجد حرام است!

وقتی شماره کارت هلال احمر را تو گروه همکاران نوشتم یه نفر همچی مزخرفی را در جواب نوشت و حواله داد به اشغال جمع کن ها

منم نوشتم امیدوارم اون چراغی که میگید مارک گوشی و ماشین نباشه که باز اشغال جمع کن ها مسجد حرامش بشن!

 

 

 

الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ن. ..

خوبم خوبید؟

پامم خوب شد 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. ..

به وقت بیمارستانها شب ها بیدارند

هیچی خواستم بگم پس از مدتهای بسیار طولانی شبکار اومدم 

و با اینکه شلوغ بود و منم شلوغ بودم اما چون تریاژ بودم دوام آوردم 

خدا را شکر در هر حال 

و خدا را شکر در خوشحالی

 

مرسی خدا جون 

 

 

 

پ.ن: الهی به حق علی این مژده هایی که از بارش میدن درست باشه و سال پربارشی داشته باشیم ان شاءالله 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ن. ..

سلامی از خانه ی کوچک ما

سلام 
چند روز پیشا از ماه عسل برگشتیم 
ماه عسلی که تو دفترچه ام نوشتم برای دومین بار میگم دیگه باهاش مسافرت نمیام 
و راستشو بخواهید الان با اون نظر و نوشته ام موافق نیستم 
چون پی ام اس ام بوده و من نمی دونستم 
مثل سری های پیش چننند تا شهر را رفتیم 
دعوا هم چند بار کردیم 
ولی الان خوبیم شکر خدا 
بی خیال تمیزی و مرتبی خونه شدم و هم خودم حالم خوب شد و هم شوهرم 
و البته که این بی خیال شدن به دلیل این پا بود 
بله من بازم رفتم ارتوپد و برای قوزک بند آتل دار نوشت و گفت باید بری فیزیوتراپی و از وقت گچ گرفتنت گذشته 
و من با خودم گفتم گچ هم می خواسته!!!
و خلاصه که دو جلسه رفتم فیزیوتراپی و پام تو آتله و می سوزه 
همسر رفت سوریس و دو شب تو خونه تنها بود م 
و نترسیدم 
شیفتهامون راستش تا امروز خیلی شلوغ بوده و ان شاءالله که امروز خوب خواهد بود 

یه روز که همسر خونه بود پنج و نیم صبح بعد نماز هرچی تلاش کردم خوابم نبرد 
بلند شدم در اتاق را بستم تا ظرفها را بشورم و لق و پق صداشون شوهرمو بیدار نکنه که...
یه موش از کنار سینک دراومد 
و چنان جیغی کشیدم که شوهر بدبختم اومده بود بیرون و داد میزد چی شده 

خلاصه که باز رفت سرویس و منم با اجازتون اونجا نموندم 
تله موش گذاشت 
امروز برگشت منم برگشتم گفت موشه افتاده تو تله ولی دست احتیاط دوباره تله را کار گذاشته که موش دیگه ای نباشه 
نمی دونم چرا باور نکردم و فکر کردم برا دلخوشی من میگه 
در حالیکه تجربه ثابت کرده راستگویه برای من 
راستش بابام از این دروغهای مصلحتی میگه 

خلاصه ظهر سر نهار عمس صحنه ی شکار را نشونم داد و منم از فضله هایی که دیده بودم بهش گفتم 

در مورد وسواسی ام
در تلاشم 
واقعا 

به وقت خونه ی بهشتی من و همسرجان 

 

 

 

 

 

پ.ن: نهار امروز یه خورشت مرغ واقعا خوشمزه پختم :)
 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ن. ..

خیلی تنهام

هنوز پام تو گچه

آتل گچی

بنا به داستانی مفصل، اتل را عوض کردم و دیشب و پریشب خونه ی پدری خوابیدم

شوهرم تو زمینه ی مشکلات سلامتی هم بااااز عین مامانمه

وقتی دستم مویه کرده بود و مامان طعنه زده بود

و حالا پام آسیب دیده و شوهرم طعنه میزنه

دیشب اونجا خوابیدم و شوهر رفت سرویس و کلی هم بارم کرد که با گچ خیس کارها را چرا انجام نمیدم بعد برم؟!

یعنی من رو شست پام فقط بودم!!!

امروز طهر بعد شیفت شلوغم که باعث پادردم شد رفتم خونه ی پدری، چون شوهر هنوز نبود و من ناهار نداشتم

و نیم ساعت بعد با چشم گریون و با چمدون پر برگشتم خونه ی خودم و۶۵ پله مون را بالااومدم و یک تخم مرغ و یک گوجه را قاطی کردم و خوردم (ساعت ٣)

خواهرشوهرم که بحث فجیعم با ‌شوهر سر اون بد و فکر می کردم بلاکش کردم ولی نکردم زنگ زد و جواب ندادم گور باباش و ننه اش

بعدم پیام داد شتیدم ناخوش احوالی زنگ زدم حالتو بپرسم

برو پدرسگ، خواهرت همینجاست، تو چند قدمی من، نمیاد ازم سر بزنه!!!! میذاره وقتی نیستم زنگ میزنه!!!! منم گذاشتمش تو بلاک لیست

اون وقت تو میخواستی از شمال زنگ بزنی حالمو بپرسی؟ تف تو ذاتتون

اون خواهرت شوهرش از کربلا اومده، ادعای سجاده آب کشیدن هم داره، شوهر هم تنها میره خونشون و با خجالت و شرمندگی عذرخواهی می کنه که من گچ پام تازه است اونوقت اونا زنگ نمیزنن بعد همه به تو خبر میدن تو زنگ بزنی؟!

 

استراحت و گوشی بازی کردم و بلند شدم سینکهای پر را سه ساعت شستم که شوهر طعته های دبروزش برا اونا بود!

سفره را انداختم تو تاید که شوهر با بی دست و پایی سفره ای که تازه شسته بودم و از رو بند آورده بودم را زیر روغن کرد

گاز را سابیدم

و گریه کردم

گریه کردم 

و حالا بابونه دم کردم تا تمدد اعصاب بشه 

که نمیشه 

فقط نقطه ی جوش را احتمالا تا شصت درجه بیاره پایین 

 

همین 

 

راستی 

شهادت امام رضا برای آش خونمون آف کرده بودم و از فرداش هم مرخصی داشتم

ولی امروز تصمیمو گرفتم

هم ن روز میرم مرخصی (اگه قسمتم باشه) و اگر قسمتم نبود هم نمیرم اون خونه 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

اشتباهات رفتاری، پس کله ای های خدایی

پس کله ای پای منه که تو آتل گچیه 

اشتباهمم دعوای شدید با شوهرمه سر خواهر و خواهرزاده اش

 

بعد اشتباه بعدیم اینه که حرف زشتی که همسرم بهم زده را میام تو خونه با چشم گریون به بابام میگم و دیگه نمیگم که من با لباسی که دستم بود تو سروصورت شوهرم میزدم و اون سکوت کرده بود 

 

 

خواهرم میگه خاک تو سرت (البته این کلمه را نمیگه) که به ماه اول زندگیت نرسیده چمدون بستی اومدی

و از دعواهای شدید اول زندگیش و دوران عقدش میگه و تهش میگه الان هفت سال از زندگیم گذشته و دارم میگم

شوهرمم که طفلی افتاد به منت کشی 

گرچه امشب گله ی ضمنیش را از اینکه دعوامونو خانواده ام میدونن، رسوند 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
ن. ..

روزهای زندگی

سلام 

خوبین؟

من چطورم؟ بد نیستم

همین الان خوبم

دیشب مامان رفت کربلا

و برام ارزشمند بود که همسرم تو جاده بود و نزدیکای شهر بود و من گفتم اگه دوست داشتی حال داشتی ما ترمینالیم و اون خودشو رسوند

و یه پلاستیک انگور (فکر کنم سرباری) به عنوان تو راهی به مامانم داد

دامادی که خیلی با هم ارتباطی نداشتن

و خدا میدونه چه قندی تو دلم آب شد

 

مسائل حقوقی بدی دارن

و سرصبح همسر به شدت فراوان عصبانی شد

و من اولش بی خیال به سیستمم نگاه می کردم و دنبال کارای عکسای بیخود خودم بودم و بعد یهو گفتم دیوانه این اعصابش خرده

و بغلش کردم

تهشم میخواست بره براش شربت بهارنارنج و بیدمشک درست کردم و گفتم این برای اعصابه

خدا کنه کارشون درست بشه ان شاءاللَّه 

 

ما خونمونیم 

حتی دیشب که شوهرم گفت من خسته ام و میخوابم تو خواستی خونه ی بابات بمونی، بمون من اومدم خونه

 

خیلی جنگ و دعوا داشتیم با هم تو این مدت

و تهش من رفتم دکتر روان

و گفتم تو خونه ی پدری با مامانم یه سره دعوا داشتم و حالا با همسرم 

و گفتم وسواس دارم که دعوام کرد که تو وقت ازدواجت بهش نگفتی و حالا قلدر بازی برا وسواسیت درمیاری؟ و تحصیلاتت بالاتره و وقتی قبول کردی این قلدربازی ها چیه؟ و دنبال درمان وسواست هم معلوم نیست چرا نیستی

خلاصه که چهارمدل قرص داد که به طرز وحشتناکی هر دوازده ساعت و هر هشت ساعت بودن!!! و همچنین یه آمپول آرام بخش

چند روزی ترسیدم شروع کنم و تهش گفتم تو بهش گفتی شاغلی، ولش کن شروع کن

شروع کردم و خوااااب آااالووود

دیگه روزسوم تماس گرفتم و قرصها یهو شدن یبار درروز، به جز یکی که دو بار در روزه، اونم با دوزپایین

الانم که می نویسم ده دقیقه ای هست یکیو خوردم و کمی گیجم کرده

 

 

قیمه های خوبی درست می کنم _خودم راضیم 😊 گرچه که شماها قیمه را بار میذارید میرید من دویست بار چکش می کنم 🤭🤷‍♀️ مجبورم داداش مجججبور چون کم تجربه ام یا بهتره بگم تقریبا بی تجربه

یبارم قرمه سبزی پختم که نفهمیدم تشکر شوهرم واقعا برای خوب شدنش بود یا به خاطر اینکه قهر کردم بعدش

امروزم لوبیا پلو گذاشتم

وای خدایی گیج شدم

فردا که صبحکارم قرصه را خوردم چیکار کنم ☹️ هر روز تو شیفت یک گیجی بدی می گیرم

فعلا

یه ده دقیقه چشمامو ببندم 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ن. ..

پس از پانزده سال! :)

خوب، من یادمه سال ٨٧ یعنی وقتی دستم تو جیبم رفت، مامان تصمیم به خرید جهیزیه برام گرفت و در حالیکه من با خودم میگفتم آخه من که خواستگاری ندارم، کی میاد منو بگیره مجبوری رفتیم به خرید، و خوب خرید خودش چیز خوب و دلپذیریه البته

جوری که یادمه تعاونی روستایی تو شهر باز شده بود و کشف شده بود و ازاونجا چند قلم جنس خریدیم 

و دیشب جهیزیه ای که برخی قطعات الکترونیکش پونزده سال بالای کمدها تبدیل به بخشی از دیوارهای این خونه شده بودن!، به سرمنزل مقصود رسیدن!

 

 

مبارکمون باشه ان شاءاللَّه

و چون همسرم خیلی نی نی دوست دارن، نصیب و روزیمون بشه ان شاءاللَّه

 

راستش وقتی عقب نیسانش وسیله ها را دیدم، انگار بهترین صحنه را دیدم و چون گوشیم باهام نبود درجا به خواهرم گفتم ازش عکس بگیر

 

امروزم برم برای چیدن 

 

در مورد مبل و پرده و سرویس خواب، بازخورد خوب گرفتم :) دم شوهرم هم گرم که اون خیلی میگه بریم بگردیم، دیشب خواهرم می گفت با خودم میگم همین ن.  خوب کاری می کنه وسواس بازی درمیاره، و من ته دلم می گفتم آره جون عمه ت، دق کردم من پای اینا angel

 

 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

اگه نتونی زندگیتو دست بگیری، هیچ کسی نمتونه برات درستش کنه

اگر را با مگر چون جفت کردند

شد کاشکی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..