واقعا به مرد سی و هشت ساله باید گفت پسر؟

یعنی چون تا خالا ازدواج نکرده و تک پسره 

نزدیک چهل سالش هم که برسه اول باید ننه ش بیاد دختر مردم را ورانداز کنه!

مامان میگه حقشونه بدونن موهای دختر چجوریه یا هیکلش و فلان!

قدیما خداهر شوهر یا عمه پسر می رفته تو حموم دختر را میدیده!

میگم خدب پس یکی هم باید می رفته پسر را میدیه که سالم باشه 

مگه دختر فقط اندام تناسلیه که این جوری میگید؟ بعدشم قدیم را دیگه توجیه نکن که

از کجا معلوم شاید پسر دختر را دید و همون رنگ و همون قد را پسندید اما اگه بگه دختر سفید میخوام ننه ش دنبال سفییییدترین میره 

نه زرد حتی 

و یا قد مو اینقدر مهمه؟! خوب پس همونه دختر زشتاا قدیم ترشیده میشدن

میگه نه زشتا ترشیده نمیشدن 

بدا ترشیده میشدن 

خوب دختری که ملاک اول قیافه است ملاک دوم اندازه سینه هاش تو حموم و شکل شکم و باسنش، اگه از اینا رفوزه بشه که دست خودشم نیست...

بعد مرد سی و هشت ساله ننه ش اومده!

منم تا ننه هه نشست گفتم آقا پسرتون سرکار بودن تشریف نیاوردن (شایدم گفتم نیومدن) 

گفت بله نمایشگاه دارن 

گفتن نه! الان! الان سر کار بودن نیومدن (صبح جمعه)

گفت بله 

یه معامله داشتن!

ته دلم گفتم آره خوب معامله از خواستگاری مهمتره ساعتش را هم نمیشه جابجا کرد 

مرده شورهمشونو ببرن عن ها 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. ..

می ترسم

اولین تک سرفه را دقیقا به خاطر پریدن آب تو گلوم زدم 

اومدم خونه و تا جایی جا داشت با علی بازی کردم 

اول چای سرد

بعد سوپ

بعد شیرینی خوردم 

و کیک 

و این سرفه های تک سرفه ای ادامه پیدا کرد

الان ته گلوم انگار خارش داشته باشه و تحریک باشه 

فقط از علی می ترسم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. ..

لاک زرد

زرد رنگ قشنگیه 

زرد اکلیلی (کم اکلیل) خیلی قشنگه

نمی دونم از دور جلوه اش چجوریه ولی خودم نگاه می کنم کیف می کنم راستش 

خیلی انرژی بخشه 

یه چیزایی هم خوندم که رنگ قدرت هست نمدونم یا چی 

خلاصه که با خودم گفتم چه کاریه لاک نمیزنی تو؟

بزن دیگه وقتی اون کار اصلی که نماز هست رو ول کردی 

 

نمی دونم چمه 

دوست دارم از بی نمازی دربیام 

اما حوصله گرفتاریهاش را ندارم راستش 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

شیرطالبی

شیرطالبی خریدیم و خوردیم 

چطور شد؟

هیچی با یه همکاری غیربالین شیفت بودم وهر وقت با هم بودیم معمولا مارت میدادم میرفت یه چی می خرید

مناسبتهای مذهبی هم که گفته بودم چیزی می خرم 

امروز هی اسم برد و اسم برد تا رسید به شیرسویا 

وفتم خوردم و دوست دارم 

رفت بخره تداشتن شیرطالبی داشتن

خرید، هیجده تومن 

بس که خوشمزه بود گفتمش دوباره خرید برای خونه آوردم 

سه لیدان یبار مصرف هم توبخش برام ریخت فکر کنم برای همینم اینقدر خوابم میاد

امروز عمیقا به این فکر می کردم که اگه همین الان بمیرم چی حساب میشم؟

و جوابم هیچی بود 

دهه شصتیهای دور و برم همه زن یا شوهر و زندگی دارن بچه دارن 

من اما 

همینجور راکد نشستم و تکون نمیخورم :(

یک هفته یا بیشتر بودکه یکی از کمک ها ازم شماره گرفت برای پسرعمدی باباش

اما کسی زنگ نزد 

نباید به زنیکه بگم چی شد پس؟

نبایذ بفهمم جواب این همه سوالهای بی جوابم رو؟ 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

هفت و چهار دقیقه است

منم الان شیفتم 

یلزده دقیقه دیگه باید تو محل کار حاضر باشم

اونوقت زیر پتو تو فضای مجازیم! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. ..

برای تو

کاش یکی مثل ماشینم سفید وخوشگل و بسیار پر خاصیت و مهربون و دوست داشتنی برای من بود که حاضر بود منو به همسری بپذیره

ولی خوب شتر در خواب بیند پنبه دانه 

آخه به چی من میخواد منو بپذیره؟ 😒sad

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ن. ..

روزی که رئیس گفت بیای

امروز هرکسی می تونست ببینه بعد سی و پنج سال زندگی و یازده سال کار، خاصیت من و معنای زندگی کاری من چیه: تایپ کردن دو تا عبارت به صورت بزرگ برای چسبوندن به دیوار

نه رگ گیری ام عالیه

نه مدیریت کردنم

نه آرامش داشتنم 

نه برخورد با این کله گنده های کثافت که دنیا را مال خودشون می دونن 

چی بدم میاد از این آخریها

بدم میاد 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

مهربونی

راستش متوجه یه خصلتی در خودم شدم 

اگه منو نزنید یه جمله قبلش دارم بگم

اونم اینکه نمونه ی این مَنش را در حسین دیده بودم و با خودم گفته بودم چه فایده، مهم اینه با من اینجور باشی

 آخرین شبی که مثل آدم با هم بودیم و من اسم اون زن لعنتی را نبردم و گفتم خواهرش و اون گفت مگه اسم نداره؟ (همسر دوم و اصلی حسین شد)

یه دقیقه بعد این صحبتا بود فکر کنم (یا شایدم قبلش بود) ما رو موتور بودیم و داشتیم از خونه ی اون لعنتیا برمی گشتیم

منو برده بود اونجا چون می خواست با اونا بره مسافرت (عروسی خواهر دیگه ی دوستش و از ماشین اون برای برذن لباس عروس و لوازمشون استفاده کردن!) خدایا هفت سال گذشته و هنوزم نوشتن این جملات قلبم را به درد میاره

خلاصه رو موتور بودیم که یه ماشین خراب دیدیم که یه مرد جوون و همسرش و یه فسقل در بغل کنارش بودن 

حسین نگه داشت و با اون مرد شروع کرد به هل دادن و نمدونم روشن شد یا نه یادمه گفت بیا دم خونه ما بذار امنه 

منم داشتم به همسرش نگاه می کرذم و همسرشم به من نگاه کرد من در سکوت بودم و همسر اون مرد هم در سکوت 

فقط حسین و اون مرد با هم صحبت می کردن 

من تو دلم گذشت مهربونی حسین اما چه فایده برای مردمه 

و این چیزی بود که مامان به بابا می گفت که دلسوزی کردن و حوصله داشتن و وقت گذاشتنت برای مردمه 

 

 

حالا چند وقته حس می کنم مهربونم اما نه برای خونواده ی خودم، یعنی نه برای جایی که لازمه و مهمه

شایدم اشتباه می کنم و اصلا مهربونی نیست

میل به نشون دادن خودمه میل به اینکه بگم منم هستم بی مصرف نیستم سعی برای اینکه یه خاصیتی از خودم نشون بدم 

مردی امروز دنبال دکتر فلان زاده بود بهش کمی راهنمایی کردم و زدم بیرون

چند دقیقه بعد کنار ماشینم تو خیابون دیدمش و بلند گفتم پیداش کردید؟ (ساعت دو ظهر روز پنجشنبه که عصر هم مطبها بسته است)

بعد بهش آدرس دفتر پرستاری دادم 

چند روز پیش هم در حدی کار کسیو راه انداخته بودم که هر کی نمی دونست فکر می کرد فامیل نزدیکمه 

می دونی چرا؟

چون خیلی خیلی بی مصرف و بی فایده و به دردنخور موندم 

 

امروز، تولد بچه ی یکی از همکارا بود

یعنی دیروز بود

اونقدر خلقم پایین بود که نرفتم 

دو سه تا همکارم گفتن برو و حالت بهتر میشه اما ترس از کرونا نگذاشت به مراسمی که تقریبا ده نفر دعوت بودن برم

روم نشد بپرسم ماسک میزنید یا نه ولی خوب وقتی تو آبدارخونه ایم بی ماسکیم میخوایم چای و غذا بخوریم خوب

گرچه من معمولا در یا پنجره را باز میذارم 

ولی تو خونه مردم و شب و زمستون که نمتونم همچی کاری بکنم 

چسبوندم به بی حوصلگیم و نرفتم 

عوضش یک ساعت و نیم تو حموم بودم :| بعله بعله وسواسیم هست 

سرم شوره ی چرب کرده لعنتی و چس مثقال مو این هوار ریزش معرکه است 

باید برم دکتر متخصص سنتی ام و ازش بخوام یه فکری برای سرم برداره چون داره روانیم می کنه 

 

 

 

راستی 

عکس حسین را هر کی دیده، خوش قیافه ایش را پذیرفته 

واقعا چرا من اینقدر بی شانس و خنگم که همچو گوهری را با دستای خودم انداختم ته اقیانوس؟ 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ن. ..

خودرو

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
ن. ..

سر صبح تو کوچه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
ن. ..